#بغض_مکتوب
همسرش آتشنشان بود، از آتشنشان های اعزامی به پلاسکو، خودش باردار بود و بی تاب..
نمیدانم هیچ کس شبیه او هر لحظه اخبار پلاسکو را دنبال میکرد یا نه..
از اشک هایش بگذریم، یک بار گفت "من هر لحظه دارم میسوزم! آتیش میگیرم! "
سوختن سخت است و اینکه هر لحظه فکر کنی عزیزت بین آتش چه حالی دارد سخت تر ..
این روزها که اخبار کشتی در حال سوختن وسط دریا را نشان میدهد دوباره یاد آن روزها می افتم، یاد سوختن ها، یاد اشک ها و دردهایش..
همسرش در دلِ آتش نبود، با هم صحبت میکردند، خودش مینشست روی مبل اشک میریخت، همه هوایش را داشتند، کسی نازک تر از گل خطابش نمیکرد، پشت در نبود، شعله های آتش دوره اش نکرده بودند، میخی نبود، غلاف شمشیری نبود، جسارتی نبود، حال نوزادشان هم الحمدلله خوب است، ما فقط از حرف هایش جگرمان میسوخت..
ای وای! مادرم..
@b_hamegan
@zananblog
همسرش آتشنشان بود، از آتشنشان های اعزامی به پلاسکو، خودش باردار بود و بی تاب..
نمیدانم هیچ کس شبیه او هر لحظه اخبار پلاسکو را دنبال میکرد یا نه..
از اشک هایش بگذریم، یک بار گفت "من هر لحظه دارم میسوزم! آتیش میگیرم! "
سوختن سخت است و اینکه هر لحظه فکر کنی عزیزت بین آتش چه حالی دارد سخت تر ..
این روزها که اخبار کشتی در حال سوختن وسط دریا را نشان میدهد دوباره یاد آن روزها می افتم، یاد سوختن ها، یاد اشک ها و دردهایش..
همسرش در دلِ آتش نبود، با هم صحبت میکردند، خودش مینشست روی مبل اشک میریخت، همه هوایش را داشتند، کسی نازک تر از گل خطابش نمیکرد، پشت در نبود، شعله های آتش دوره اش نکرده بودند، میخی نبود، غلاف شمشیری نبود، جسارتی نبود، حال نوزادشان هم الحمدلله خوب است، ما فقط از حرف هایش جگرمان میسوخت..
ای وای! مادرم..
@b_hamegan
@zananblog