#داستان من
وقتی پامو گذاشتم به این دنیا میگن که بی نهایت زیبا بودم*البته الان رفته* خیلی دوستم داشتن و دختر لوسی بودم که تا الان هم میگن ۶سالم بود یه عضو دیگه به خانوادمون اضافه شد حس میکردم توجه ها دیگه سمت اونه اون خیلی خوشگل تره من نیستم اون عزیزه اما من نه میگن که افسردگی گرفتم گذشت وقتی رفتم مدرسه چن سال اول یه شاگرد تنبل بودم بهم میگن انگار خنگ بودی تو ریاضی اصلا نمی فهمیدم تو مدرسه ام معلما اصلا منو دوست نداشتن حالا من یه دختر لوس بودم اونقدر که هرچی میخواست براش فراهم میکردن تو همچین جمعی که هیچکی تحویلش نمیگرفت چقدر عذاب فک کن چقد عذاب بود حالا تحقیر رو هم اضافه کن سالها رفتن تا ۱۲ساله شد تو این مدت دیگه شاگرد اول شده بود امانتونست ازمون سمپاد قبول شه شوک بهش وارد شد و خیلی ناراحت شد نهایت رفته یه مدرسه معمولی اما خوب اونجا از نفرای اول مدرسه بود معلما عاشقش بودن دوستای زیادی داشت همچی خوب بود تا....
وقتی پامو گذاشتم به این دنیا میگن که بی نهایت زیبا بودم*البته الان رفته* خیلی دوستم داشتن و دختر لوسی بودم که تا الان هم میگن ۶سالم بود یه عضو دیگه به خانوادمون اضافه شد حس میکردم توجه ها دیگه سمت اونه اون خیلی خوشگل تره من نیستم اون عزیزه اما من نه میگن که افسردگی گرفتم گذشت وقتی رفتم مدرسه چن سال اول یه شاگرد تنبل بودم بهم میگن انگار خنگ بودی تو ریاضی اصلا نمی فهمیدم تو مدرسه ام معلما اصلا منو دوست نداشتن حالا من یه دختر لوس بودم اونقدر که هرچی میخواست براش فراهم میکردن تو همچین جمعی که هیچکی تحویلش نمیگرفت چقدر عذاب فک کن چقد عذاب بود حالا تحقیر رو هم اضافه کن سالها رفتن تا ۱۲ساله شد تو این مدت دیگه شاگرد اول شده بود امانتونست ازمون سمپاد قبول شه شوک بهش وارد شد و خیلی ناراحت شد نهایت رفته یه مدرسه معمولی اما خوب اونجا از نفرای اول مدرسه بود معلما عاشقش بودن دوستای زیادی داشت همچی خوب بود تا....