امان از این سکوت مرگبار
از این نگاه بی حصار
از این خرابه حال
از این شکستن و رها شدن
اسیر خواسته ایی شدن
از این قفس که بی هواست
که باز نیست و بسته است
که باز هم شود یکیست
چو بغض مانده در گلو
که زخم می زند به او
نشسته و است و با وقار
در انتظار آه و زار
و حیف از این غرور لعنتی
و حیف این هوا دیوانگی
#زیسال_زینب_صالحی_دنیایی_جدید_در_شعر