❌ این رمان برخلاف اسمش مخصوص بزرگسالان هست و دارای صحنه های باز میباشد .😐❤️
#خونه_هوس
#پارت_1
جلوی تلوزیون اتاقش نشسته بود و چشم هاش و بسته بود
جام شرابی دستش بود و هر چند لحظه یک بار تو دستش تکون میداد
دلم میخواست سمتش برم و آروم آروم کل صورت و گردنش و غرق بوسه کنم و عضو کلفت شو تو دهنم بزارم
هورنی شده با چشم های خمار دستی به لای پاهام کشیدم
قدمی به عقب برداشتم که بتونم پاهام و باز کنم که پام به گلدون کنار در تراس اتاقش خورد و با صدای بلند و بدی چپه شد
ترسیده هینی کشیدم و نگاهم از سمت گلدون به طرف هومان کشیده شد
با نگاه عجیب و متعجبی بهم نگاه میکرد، به عنوان یه دختر سرایدار زیادی از حریم ها عبور کرده بودم و این باعث ترسم میشد
زمانی که نگاهش از سمت چشم هام به لای پام تغیر کرد متوجه دستم که هنوز میون پام بود شدم
با هول و شرم دستم و کشیدم که از جاش بلند شد و به سمت در تراس اومد
محو نگاهش شده بودم و از شدت استرس و ترس توان رفتن هم نداشتم
در تراس و باز کرد و با پوزخند خاصی از بازوم گرفت و با فشار کمی من و به داخل اتاقش کشید
نگاهم و به پایین انداختم که دست شو زیر چونم گذاشت سرم و بالا کشید
با حالت خاصی تو چشم هام خیره شده بود
آب دهنم و قورت با صدای بلندی قورت دادم و همزمان زمزمه کردم: من میخواستم، یعنی باباتون گفتن صداتون بزنم برین پیشش؛
پوزخندی زد و با تک خنده ای گفت: همیشه وقتی میخوای یکی و صدا بزنی خودت و میمالی بچه جون؟
و بعد از گفتن حرفش بلافاصله دست شو به لای پام کشید و فشاری داد
حتی استرس و اضطراب هم نمیتونستم جلوی عوض شدن حالم و بگیره، لب زیرین مو به دندون گرفتم و اون همچنان لای پام و ماساژ میداد...
🧘🏻♀️ رمان جذاب و جدید #خونه_هوس رو هر روز سر ساعت 10 صبح از کانال زیر دنبال کنید.
💟 @khanume_nemune
#خونه_هوس
#پارت_1
جلوی تلوزیون اتاقش نشسته بود و چشم هاش و بسته بود
جام شرابی دستش بود و هر چند لحظه یک بار تو دستش تکون میداد
دلم میخواست سمتش برم و آروم آروم کل صورت و گردنش و غرق بوسه کنم و عضو کلفت شو تو دهنم بزارم
هورنی شده با چشم های خمار دستی به لای پاهام کشیدم
قدمی به عقب برداشتم که بتونم پاهام و باز کنم که پام به گلدون کنار در تراس اتاقش خورد و با صدای بلند و بدی چپه شد
ترسیده هینی کشیدم و نگاهم از سمت گلدون به طرف هومان کشیده شد
با نگاه عجیب و متعجبی بهم نگاه میکرد، به عنوان یه دختر سرایدار زیادی از حریم ها عبور کرده بودم و این باعث ترسم میشد
زمانی که نگاهش از سمت چشم هام به لای پام تغیر کرد متوجه دستم که هنوز میون پام بود شدم
با هول و شرم دستم و کشیدم که از جاش بلند شد و به سمت در تراس اومد
محو نگاهش شده بودم و از شدت استرس و ترس توان رفتن هم نداشتم
در تراس و باز کرد و با پوزخند خاصی از بازوم گرفت و با فشار کمی من و به داخل اتاقش کشید
نگاهم و به پایین انداختم که دست شو زیر چونم گذاشت سرم و بالا کشید
با حالت خاصی تو چشم هام خیره شده بود
آب دهنم و قورت با صدای بلندی قورت دادم و همزمان زمزمه کردم: من میخواستم، یعنی باباتون گفتن صداتون بزنم برین پیشش؛
پوزخندی زد و با تک خنده ای گفت: همیشه وقتی میخوای یکی و صدا بزنی خودت و میمالی بچه جون؟
و بعد از گفتن حرفش بلافاصله دست شو به لای پام کشید و فشاری داد
حتی استرس و اضطراب هم نمیتونستم جلوی عوض شدن حالم و بگیره، لب زیرین مو به دندون گرفتم و اون همچنان لای پام و ماساژ میداد...
🧘🏻♀️ رمان جذاب و جدید #خونه_هوس رو هر روز سر ساعت 10 صبح از کانال زیر دنبال کنید.
💟 @khanume_nemune