#هرزه_کوچک_854
- بابایی شمارو گذاشته اینجا اره مامانی؟ چیه اینجوری نگاهم میکنی؟
یکم بو کشیدم... بله بچه بو میداد.
- مامانی جیش کردی؟بوهای خوبی نمیدی ها پسرم... ممه بس نیست؟
انگار که حرفم رو فهمیده باشه سینم رو ول کرد.
اروم شروع کردم پشتش زدن تا باد گلوش رو بگیرم و عوضش کنم.
بعد از شستن بچم و کرم زدن برای اینکه پاهاش خوشگلش تاول نزنه و زخم نشه.
بندهای پوشک رو بستم و دست هام رو شستم.
گرسنم بود... معدم اونقدرضعف میرفت و قار و قور میکرد که بچه رو بغل زدم.
از اتاق بیرون رفتم و نگاهم رو به اطرافم چرخوندم.
با دیدن یه کاغذ چسبیده به یخچال متعجب سمتش رفتم و خوندمش.
- سلام بر خانم خوشگلم.. مادر پسرم... من رفتم سرکار... همه چی رو هم برات اماده کردم.. مراقب خودت و کوچولومون باشه.. عشق تو یاسر.
- بابایی شمارو گذاشته اینجا اره مامانی؟ چیه اینجوری نگاهم میکنی؟
یکم بو کشیدم... بله بچه بو میداد.
- مامانی جیش کردی؟بوهای خوبی نمیدی ها پسرم... ممه بس نیست؟
انگار که حرفم رو فهمیده باشه سینم رو ول کرد.
اروم شروع کردم پشتش زدن تا باد گلوش رو بگیرم و عوضش کنم.
بعد از شستن بچم و کرم زدن برای اینکه پاهاش خوشگلش تاول نزنه و زخم نشه.
بندهای پوشک رو بستم و دست هام رو شستم.
گرسنم بود... معدم اونقدرضعف میرفت و قار و قور میکرد که بچه رو بغل زدم.
از اتاق بیرون رفتم و نگاهم رو به اطرافم چرخوندم.
با دیدن یه کاغذ چسبیده به یخچال متعجب سمتش رفتم و خوندمش.
- سلام بر خانم خوشگلم.. مادر پسرم... من رفتم سرکار... همه چی رو هم برات اماده کردم.. مراقب خودت و کوچولومون باشه.. عشق تو یاسر.