🌴🏝🌴
📕Story📕
📕داستان📕
♥️A hard life,
📭Jerry Floyd is talking to his grandfather about his new job: "It's terrible, Grandpa! I have to get up at seven o'clock because I have to catch the bus to work. Because I'm new, I have to make the coffee at work. I have to work hard during the week. I'm only happy on weekends. I don't have to work then."
📭His grandfather isn't very sympathetic: "I had to start work when I was fourteen. I lived in West Virginia, and there wasn't much work. I had to work in the coal mines. We had to work twelve hours a day. We didn't have to work on Sundays, but we had to work the other six days of the week." When I was eighteen World War II started. I joined the army. I had to wear a uniform, and I had to go to Europe. We had to obey the officers. A lot of my friends died."
📭When I was sixty, I had to go into the hospital because of the dust from the mines. It was the only quiet time in my life. I didn't have to work, and I didn't have to earn money." "I retired when I was sixty-five. Nowadays I don't work, and I don't have to get up early. But I had to live on my pension, and life is still difficult. So, Jerry, I don't feel sorry for you.
♥️زندگی طاقت فرسا،
📭جری فلوید با پدربزرگش در مورد کار جدیدش صحبت می کند: این افتضاحه پدربزرگ! من مجبورم ساعت ٧ صبح از خواب بیدار شوم بخاطر اینکه مجبورم به اتوبوس محل کارم برسم. چون من تازه کارم مجبورم سر کار قهوه درست کنم باید در طول هفته سخت کار کنم فقط آخر هفته ها خوشحالم چون مجبور نیستم کار کنم.
📭پدربزرگش خیلی همدل و دلسوز نیست: من مجبور بودم وقتی ۱۴ سالم بود کار کنم. من در غرب ویریجینا زندگی کردم و خیلی کار نبود مجبور بودم در معدن زغال سنگ کار کنم ما باید ۱٢ ساعت در روز کار می کردیم و یکشنبه ها نباید کار می کردیم. اما شش روز دیگه هفته باید کار می کردیم. وقتی که ۱٨ سالم بود جنگ جهانی دوم شروع شد وارد ارتش شدم و مجبود بودم لباس نظامی بپوشم و برم اروپا. ما باید از افسرها اطاعت می کردیم. خیلی از دوست هام فوت کردند.
📭وقتی ۶۰ سالم بود بخاطر گرد غبار معدن مجبور شدم برم بیمارستان. این تنها زمانی بود که تو زندگی آرامش داشتم. مجبور نیستم کار کنم و مجبور نیستم پول در بیارم. وقتی که ۶۵ سالم بود بازنشسته شدم. این روزها کار نمی کنم و مجبور نیستم زود از خواب بیدار شوم اما مجبورم با درد زندگی کنم و زندگی هنوز مشکله. بخاطر همین جری برات احساس تاسف نمی کنم.
@AMOZESHGAH_MILAD
📕✍📕
📕Story📕
📕داستان📕
♥️A hard life,
📭Jerry Floyd is talking to his grandfather about his new job: "It's terrible, Grandpa! I have to get up at seven o'clock because I have to catch the bus to work. Because I'm new, I have to make the coffee at work. I have to work hard during the week. I'm only happy on weekends. I don't have to work then."
📭His grandfather isn't very sympathetic: "I had to start work when I was fourteen. I lived in West Virginia, and there wasn't much work. I had to work in the coal mines. We had to work twelve hours a day. We didn't have to work on Sundays, but we had to work the other six days of the week." When I was eighteen World War II started. I joined the army. I had to wear a uniform, and I had to go to Europe. We had to obey the officers. A lot of my friends died."
📭When I was sixty, I had to go into the hospital because of the dust from the mines. It was the only quiet time in my life. I didn't have to work, and I didn't have to earn money." "I retired when I was sixty-five. Nowadays I don't work, and I don't have to get up early. But I had to live on my pension, and life is still difficult. So, Jerry, I don't feel sorry for you.
♥️زندگی طاقت فرسا،
📭جری فلوید با پدربزرگش در مورد کار جدیدش صحبت می کند: این افتضاحه پدربزرگ! من مجبورم ساعت ٧ صبح از خواب بیدار شوم بخاطر اینکه مجبورم به اتوبوس محل کارم برسم. چون من تازه کارم مجبورم سر کار قهوه درست کنم باید در طول هفته سخت کار کنم فقط آخر هفته ها خوشحالم چون مجبور نیستم کار کنم.
📭پدربزرگش خیلی همدل و دلسوز نیست: من مجبور بودم وقتی ۱۴ سالم بود کار کنم. من در غرب ویریجینا زندگی کردم و خیلی کار نبود مجبور بودم در معدن زغال سنگ کار کنم ما باید ۱٢ ساعت در روز کار می کردیم و یکشنبه ها نباید کار می کردیم. اما شش روز دیگه هفته باید کار می کردیم. وقتی که ۱٨ سالم بود جنگ جهانی دوم شروع شد وارد ارتش شدم و مجبود بودم لباس نظامی بپوشم و برم اروپا. ما باید از افسرها اطاعت می کردیم. خیلی از دوست هام فوت کردند.
📭وقتی ۶۰ سالم بود بخاطر گرد غبار معدن مجبور شدم برم بیمارستان. این تنها زمانی بود که تو زندگی آرامش داشتم. مجبور نیستم کار کنم و مجبور نیستم پول در بیارم. وقتی که ۶۵ سالم بود بازنشسته شدم. این روزها کار نمی کنم و مجبور نیستم زود از خواب بیدار شوم اما مجبورم با درد زندگی کنم و زندگی هنوز مشکله. بخاطر همین جری برات احساس تاسف نمی کنم.
@AMOZESHGAH_MILAD
📕✍📕