?ßlå¢k Hêår†?


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


♡~Wall^^
♡~photo^^
♡~Text^^
♡~Music^^
♡~Video^^
♡~Chalsh^^
ارتباط با مدیر?‍?:
️{ @Eli_lovely_queenbot}
جواب پی ناشناس:
️{ @black_heart_pm }
چنل دومم:
{ @nutella_text_land }
لف نده بی صدا کن ??
هماناع خداوند لفد دعندعگان روع دوصتـ ندارد?

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций






‏فقط یه دختر میتونه با دل شکسته بازم آرزوی بودنتو بکنه :)




اگه من بی تُ میخندم ، دُروغه🥀🌚✨


#دختر ک باشی..شب ک میشه بی دلیل دستات ب سمت #هندزفری میره..


با تکستاش مغز دشمناتو بگاع😹🤟🔞
@fuck_cheeri


10s


#بَعد اَز آن شَب✨
#صورتش سمت دیگه بود و برای اینکه بتونم با دستمال #لبشو پاك کنم‌خودمو بالا کشیدم با این حال باز هم دیدم نمیشه . روی پنجه پام بلند شدم‌که با این کارم صورتم با فاصلهء میلیمتری از صورتش قرار گرفت ... همین ك دستم به صورتش رسید،یهو برگشت و #لبامون_روی_هم_قرار_گرفت...خشك شده با چشمای درشت بهش زل زدم...اونم با #چشماش،خيره توي #چشمام بود ... با #خمار شدن چشماش و حرکت #لباش روی #لبم چشمای منم بسته شد‌...وقتی شل شدن تنمو حس کرد ،دستاش دور تنم پیچید و محکم‌بدنمو توی #بغلش گرفت.
یکدفعه خودش رو عقب کشید و گفت:
_توماشین منتظرتم...
و دستاش از دور تنم باز شد و به سمت ماشین رفت.
با رفتنش به خودم‌اومدم..جای دستاش رو #تنم میسوخت و #لبم #نبض میزد..بعد یکم صبر کردن به سمت ماشین#سامین حرکت کردم و تو ماشین جا گرفتم..با دیدن #سامین و بوی عطر خواستنیش تو ماشین داغ دلم تازه شد و بدنم گر گرفت...
.
#ادمه شو تو چنل گذاشتم🤨🤩
#توصیه_ویژه_نویسنده_به_ممبرای_عزیزم
دوستای گلم خودتون میدونید که من رمانی رو الکی پیشنهاد نمیکنم😉
رمان بالای یکی از "بهترین "رمانهای پیشنهادی من به شماست.😋😘
پارتای اولشه و هنوز صحنه های"حساس "شروع نشده.
پس زودتر عجله کنید که بعد از اتمام میره واسع چاپ 😍💋
#رمانی_بسی_عالی🤤👌🏻
@badazanshb


#part104
ببین تروخدا... انگار گراز گازم گرفته! تو به جای ناخنات دندوناتو سوهان می کشی؟!
با این حرفش با نیش باز برگشتم تا هنرنماییم رو ببینم.
با دیدن صورتش پق زدم زیر خنده. لپش حسابی کبود شده بود و جای دندونام روش افتاده بود. دور برش هم رژ لبم مالیده بود.
با دیدن صورت خندونم دست دراز کرد و دماغم رو کشید.
-نخند!
با این که نفسم گرفت، کم نیاوردم و چنگ زدم به موهاش.
صورتش از درد جمع شد و سرش رو آورد نزدیک تر تا از درد موهاش کم تر بشه.
- میمون! بخدا اگه می دونستم همچین دختر نفهمی هستی عمرا میومدم تا ازت مواظبت کنم!
با دست دیگم از شکمش نیشگون گرفتم و با صدای تو دماغیی گفتم: زر نزن! من نبودم الان کی نقش دوست دختر توی قزمیتو بازی می کرد! هان هان؟!
-موهامو ول کن!
زبونمو در آوردم و گفتم: ول نمی کنم!
سعی کردم تو همون حالت دستش رو گاز بگیرم که دستم رو ول کنه. تقریبا داشتیم به هم دیگه گره می خوردیم.
-دماغمو ول کن عنتر! شرتتو
می کشم رو سرتا!
-چیکار می کنی؟!
-گفتم شرتتو...
https://t.me/Ro_ma_nt_ic
https://t.me/Ro_ma_nt_ic
#‌رمان‌_بازي_با_غرورمون😂💞
من که طرفدار پر و پا قرصشم🤣😂😂😂 تازه فهمیدم چجور چشم پسرارو دربیارم😂😂😂😂


❌بهترین رمان‌ ماورائی و تخیلی در تلگرام، پر از صحنه‌های هات ❌
یه دفعه نمی‌دونم چی شد که به صورت خوابیده توی #بغلش پرت شدم.
مچ‌هام رو گرفت و گفت:
-می‌خوای من هم بدجنس بشم؟
پاش که زیر سرم بود رو کمی بالا آورد و توی #صورتم خم شد.
اخم‌هام ‌رو توی هم کشیدم و جدی گفتم:
-ولم کن.
تا خواست حرفی بزنه #یقه‌ی کمی باز لباسم توجهش رو جلب کرد.
-یقه‌ی لباست خیلی بازه.
با تعجب گفتم:
-به این میگی باز؟
پس اون‌هایی که #دخترهای دیگه می‌پوشند چیه؟
-اون‌ها پسر عمویی مثل من ندارند که روشون غیرت داشته باشه.
خندیدم و گفتم:
-تو و غیرت؟
اصلا تو مگه #غیرت رو هم می‌شناسی؟
-بیرون از خونه آره اما توی خونه نه.
یه دفعه سرش رو توی #گودی گردنم فرو کرد و عمیق بو کشید.
-موهات بوی خوبی میده.
مچ‌هام که توی دستش بود رو تکون دادم و گفتم:
-برو #عقب دین.
نزدیک به لب‌هام گفت:
-چند دقیقه پیش رو یادته که چیکار کردی؟ می‌خوام #تلافیش رو سرت دربیارم.
تا خواستم حرفی بزنم سریع گردنم رو گاز گرفت که صدای آخم بلند شد.
با درد گفتم:
-می‌کشمت دین.
#لبش رو‌ به دندون گرفت و گفت:
-اوف، دردت اومد؟
چشم‌هام ‌رو ریز کردم.
-یه دردی نشونت بدم.
تو یه حرکت لبش رو محکم گاز گرفتم که چشم‌هاش رو از روی #درد بست و گفت:
-می‌خوای بازی کنی؟ باشه.
دستش به سمت #لباسم رفت‌ و تو یه حرکت...❌

http://t.me/radepayesheitan
http://t.me/radepayesheitan


10s


💋عشق مطلق💋

🚫رمانی که کلی پسر رو به خودش جذب کرد♨️

بخشی از رمان:
ک*س*م داشت پاره میشد...
عرب کثیف داشت با ک*یر کلفتش پارم میکرد.. هیچی نمیدیدم.. فقط حس
میکردم... ناله هام دست خودم نبود:
آی آی... اروم تر... جر خوردم...
صدای خرناسش اومد:
همچین بگامت که به جز من باهیچکس جرات نکنی باشی....
کسم داشت جر میخورد....
دو برابر یه ادم معمولی بود.. تند تند تلمبه میزد... لذت لذت لذت..
کسم جا باز کرده بود... اوووووف.

نفس نفس میزد.. من:داره میاد داره میادددددد... آه اه.
کل بدنم منقبض شد و به اوج رسیدم.
او مای گاش... یه عوضی منو ارضا کرد اونم با خشن ترین نوع سکس

دختری که توی راه خلاف دخترونگی هاش رو از دست میده❌♨️
https://t.me/joinchat/AAAAAEYTVzmaVlNTzjSoAQ


_دیگه نمیتونم پاشا خواهش میکنم من حاملم.
رابطه با زنای حامله بیشتر بهم حال میده تکون نخور بزار کارمو بکنم.
خودشو بهم کوبید جیغی زدم و.....

https://t.me/joinchat/AAAAAFIcUCYKmJEEirLRjA

#رابطہ_زورے🔞


❌جوون عاقایی بیا شیطونی❌
👅مجموعه رمانایه ممنوعه و هات👅
💦بخونی معتاد رماناش میشی💦
فقط یکم صص*کیه🙊
https://t.me/joinchat/AAAAAEPe0_lio1MqOSdbLQ


زود جوین شین 🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂ تا ادمین نیومده بپاکم
فول صحنه ست
#بنر_واقعیه


#پارت30 تو کانال وانشات
#نبود_لفت_بده
#سرچ_کن

#فلوریا
#ادامه_پارت_30(وانشات)
تا خواستم برگردم،نذاشت و در کمدو بست و چسبوندم به کمد.موهامو کنار زد و بوسه ای روی گردنم گذاشت.چشمامو بستم.بدنم مور مور شد.تکونی خوردم که صدای خمارشو پشت سرم شنیدم:
-فلوریا..گفتم که لذت ببر!
و دستشو بین پام یکم فشار داد که ناخوادگاه آهی کشیدم و خودمو بیشتر به کمد فشار دادم.شاید؛وقتی کارن اروم بود و با ملایمت باهام رفتار میکرد بدن منم عکس العمل های خودشو نشون می داد!اما نه..دیوونه شدم؟!الان رابطه داشتیم و بازم؟
کمی به عقب هلش دادم:
-کارن نمیخوام لذت ببرم برو کنار
اما اون با خونسردی پشت گردنمو بوسید و پایین تر اومد و دقیقا روی ستون فقراتم رو لیسی زد که محکم چشمامو بستم.کارن داشت چیکار میکرد که اینجوری بی طاقت شده بودم؟!
کمرمو نوازش کرد و دوباره به گردنم رسید.روی گردنم زیادی حساس بودم.سریع برم گردوند و شروع کرد به خوردن گردنم.کمی به خودم پیچیدم که دستامو بالای سرم قفل کرد و ترقوه هامو بوسید و خودشو بهم چسبوند و بلافاصله خیلی اروم لب پاینیمو مکید.از لذتی که توی بدنم رخنه کرده بود و داغی بدنم سریع همراهیش کردم و دستمو توی موهاش فرو کردم.باورش سخت بود اما اینقد نیاز به یک رابطه ی اروم داشتم که سریع با کارن راه اومدم.
روی تخت خوابوندتم و ملافه ی سردو روی تن داغمون کشید که لبخندی زدم.ناخونامو توی کمرش فرو کردم و اونم شروع به خوردن لبم کرد.
منم محکم تر ناخونامو توی کمرش فرو میکردم که دستی به بهشتم کشید.یلحظه از حالی که داشتم و توی بغل کسی که ازش متنفر بودم حالم بهم خورد که سریع ازش جدا شدم و پشتمو بهش کردم اما از پشت بغلم کرد:
-خودت بیدارش کردی حالا میخوای بخوابی؟!!
اخمی کردم:
-یلحظه کنترلمو از دست دادم
گوشمو مکید و لب زد:
-که چی؟!کنترلتو از دست بدی دلیل نمیشه منو خمار اینجا ول کنی عروسک
و از پشت مردونگیشو فرو کرد و اروم اروم ضربه میزد و گردنمو میبوسید...بازم

https://t.me/joinchat/AAAAAEPCvnRIoN-AGuMDsQ


پارت اینده:
. وارد خونه شدم دیدم باران نیست اما صدای آب میاد من هم گفتم بذار هیچی نگم!
بهتره همینجا بشینم تا از حموم اومد منو ببینه من جایی بودم که در حموم رو میدیم چند دقیقه ای گذشت که باران در حمومو باز کرد منو دید گفت: ببخشید میشه برین تو آشپزخونه تا من با حوله برم تو اتاقم من هم گفتم چشم رفتم تو آشپزخونه یهو صدای جیغ اومد من دویدم طرف صدا
دیدم باران روی سرامیکای خونه سر خورده و لخت افتاده زمین من رفتم طرفش و بلندش کردم خوشبختانه طوریش نشده بود و فقط ترسیده بود اما اصلا حواسش نبود که لخته من کمکش کردم بردمش تو اتاقش حولشو درست کردم و روی تخت خوابوندمش و رفتم براش آب قند بیارم همش پیش خودم هیکل ظریف و سفید باران تجسم میکردم .
اب قند و درست کردم بردم تو اتاق دیدم به خودش اومده و داره خودشو جمع و جور میکنه و نشسته و میگه ببخشید من هم گفتم خواهش میکنم وظیفس!
ازش پرسیدم جاییتون درد نمیکنه گفتش یه ذره پشتم من آب قند رو دادم بخوره و کنارش نشستم و به عنوان معاینه از رو حوله به کمرش دست میزدم تا اینکه کمکم با حالت مالش شروع کردم پشت باران و مالیدن اون هیچی نمی گفت من هم داشتم پشتشو میمالیدم یهو دیدم زل زده به چشمام و داره منو نگاه میکنه من هم از خدا خواسته بهش گفتم میخوای پشتتو بهتر بمالم بخواب اون جوری بهره اون گفت نه مرسی اما من گفتم این جوری دردش کم میشه و..

پر از صحنات +18👅🔞🔞❌❌
حتما جوین شو
https://t.me/joinchat/AAAAAESjJQ0fRFP-rx5pSg


10s


گاز بزرگی زدم و با دهن پر مثل خودش داد زدم:پس من کجا بخوابم..
از آشپز خونه خارج شد:تخت به اون بزرگی یه گوششم تو بخواب..
چپ چپ نگاهش کردم:پیش تو؟!عمممممرا؟!
خندید:چیه نکنه می ترسی شب دو تایی بریم صبح سه تایی بیامیم بیرون..
ساندویچ و پرت کردم سمتش:خیلی بی شعوری فرامرز..اصلا من می خوام برم..
قهقه بلندی زد که کل خونه لرزید:بشین حالا بابا..تحفه..
نگاهی به ساندویچ لت و پار که هر تیکش یه جا افتاد بود انداختم و گفتم:حالا فکر کردی باید چیکار کنیم؟!
_فکر کردن نداره تو می تونی رو زمین بخوای..
نگاهی اطرافم انداختم ببینم چیزی هست سمتش پرت کنم یا نه؟!که آخرشم موفق نشدم و چیزی نبود..
_نخیر عقل کل..منظورم این که چه جوری انتقام بگیرم..
با این حرفم هیجان زده بشکنی زد و بلند شد اومد کنارم نشست..دستش و دور گردنم انداخت و گفت:اهان..افرین..ببین یه نقشه دارم توپ..
_چی هست..
گاز بزرگی از ساندویچش زد که گفتم:حالا خفه نشی نترس ازت نمی گیرم..
_از ..تو..بعید..نیست..
_اه اه ببند بابا حالم و بهم زدی..
چیزایی که تو دهنش بود و قورت داد و گفت:دوستم و فرستادم تحقیق که اصلا اینا کین چین و اینا..مثل این که بابابزرگشون خان..اون پسر آزاد داداش مهرداد با این تفاوت که ننه باباش نخواستنش دادنش به عمه..این یارو هم آلان پاشد رفت جنوب مهندس نفت..بعد بچتم بردن المان..دکتر هم داره میره انگیلیس..
با داد گفتم:عععع فرامرز عین آدم بگو..هنوز آدم نشدی همش از این شاخه میری اون شاخه..هیچی نفهمیدم از حرفات..
_اینارو وللش فقط این که این آزاد سه ماه دیگه میاد ایران بیا نقشم و بگم برات..
فرامرز شروع کرد نقشش و گفتن..هر لحظه تعجبم بیشتر می شد..بعضی جا ها موافق بودم و بعضی جاها کاملا مخالف..
بعضی جاها می خندیدم و بعضی جاها اخم می کردم..
ولی در کل نقشش عالی بود..
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
رمانی پر از کل کل..
فقط یکی باید فرامرز و جمع کنه🤦‍♀️🤦‍♀️
بزن رو لینک زیر ببین چی کار می کنن این دوتا بشر🙈

https://t.me/joinchat/AAAAAEPoPDhCzsPXkV7Cpg

Показано 20 последних публикаций.

1 315

подписчиков
Статистика канала