المنةلله که در میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
خمها همه در جوشوخروشند ز مستی
وآن می که در آنجاست حقیقت، نه مجاز است
از وی همه مستی و غرور است و تکبر
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است
رازی که برِ غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
شرح شکن زلف خماندرخم جانان
کوته نتوان کرد که این قصه دراز است
بار دل مجنون و خم طرۀ لیلی
رخسارۀ محمود و کف پای ایاز است
بردوختهام دیده چو باز از همه عالم
تا دیده من بر رخ زیبای تو باز است
در کعبۀ کوی تو هر آن کس که بیاید
از قبلۀ ابروی تو در عین نماز است
ای مجلسیان، سوز دل حافظ مسکین
از شمع بپرسید که در سوزوگداز است
@Ghazalak1
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
خمها همه در جوشوخروشند ز مستی
وآن می که در آنجاست حقیقت، نه مجاز است
از وی همه مستی و غرور است و تکبر
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است
رازی که برِ غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
شرح شکن زلف خماندرخم جانان
کوته نتوان کرد که این قصه دراز است
بار دل مجنون و خم طرۀ لیلی
رخسارۀ محمود و کف پای ایاز است
بردوختهام دیده چو باز از همه عالم
تا دیده من بر رخ زیبای تو باز است
در کعبۀ کوی تو هر آن کس که بیاید
از قبلۀ ابروی تو در عین نماز است
ای مجلسیان، سوز دل حافظ مسکین
از شمع بپرسید که در سوزوگداز است
@Ghazalak1