#پارت_ 120
کلافه چشمام رو بستم و گفتم:میخام بخوابم امیر.
صدای کلافه ش به گوشم رسید:
_پریا اذیتم نکن لطفا بگو.
تیز نگاهش کردم و گفتم:
_من اذیتت نمیکنم تویی که داری اذیتم میکنی من میخوام بخوابم ولی تو مزاحمی نمیزاری.خستم میکنی.
با حرص چشماشو باز و بسته کرد و از اتاق زد بیرون.
پیش خودش چی فکر کرده بود که باهاش خوب حرف بزنم و همه چیو فراموش کنم؟!نمیشد من نمیتونستم فراموش کنم من میدونستم امیر برای عصبی کردن و پی بردن به احساسات من اینکارو میکرد من میدونستم دوسم داره مطمئن بودم ولی با این حال اون حق نداشت برای پی بردن به حقیقت وجود من همچنین بازی رو راه بندازه و اذیتم کنه.
اره من حساس بودم نمیتونستم قبولش کنم تحملش واقع برام سخت بود.شاید بهش علاقه نداشتم ولی باز هم چیزی که مال من بود هیچ وقت اجازه نمیدادم کسی ازم بگیرتش.
این زندگی من بود مسیر من بود یا شایدم یه وسیله برای رسیدن به هدف هام،و من برای زندگیم میجنگیدم من هیچ وقت بیخیال نمیشدم.
میگن وقتی زمین میخوری این به معنای شکست نیس وقتی نتونی بلند شی و همونجا بمانی شکست محسوب میشه پس منم ادامه میدادم بلند میشدم.
زندگی من به آخرش نرسیده من ادامه میدم من هدف دارم برای زندگیم.من دلیل دارم برای زندگیم.
هدف من خشنود ساختن خدا بود.همون خدایی که منو آفریده بود من بنده ش بودم و خدای من هیچ وقت بنده ش رو تنها نمیزاره و هواشو داره.
کلافه چشمام رو بستم و گفتم:میخام بخوابم امیر.
صدای کلافه ش به گوشم رسید:
_پریا اذیتم نکن لطفا بگو.
تیز نگاهش کردم و گفتم:
_من اذیتت نمیکنم تویی که داری اذیتم میکنی من میخوام بخوابم ولی تو مزاحمی نمیزاری.خستم میکنی.
با حرص چشماشو باز و بسته کرد و از اتاق زد بیرون.
پیش خودش چی فکر کرده بود که باهاش خوب حرف بزنم و همه چیو فراموش کنم؟!نمیشد من نمیتونستم فراموش کنم من میدونستم امیر برای عصبی کردن و پی بردن به احساسات من اینکارو میکرد من میدونستم دوسم داره مطمئن بودم ولی با این حال اون حق نداشت برای پی بردن به حقیقت وجود من همچنین بازی رو راه بندازه و اذیتم کنه.
اره من حساس بودم نمیتونستم قبولش کنم تحملش واقع برام سخت بود.شاید بهش علاقه نداشتم ولی باز هم چیزی که مال من بود هیچ وقت اجازه نمیدادم کسی ازم بگیرتش.
این زندگی من بود مسیر من بود یا شایدم یه وسیله برای رسیدن به هدف هام،و من برای زندگیم میجنگیدم من هیچ وقت بیخیال نمیشدم.
میگن وقتی زمین میخوری این به معنای شکست نیس وقتی نتونی بلند شی و همونجا بمانی شکست محسوب میشه پس منم ادامه میدادم بلند میشدم.
زندگی من به آخرش نرسیده من ادامه میدم من هدف دارم برای زندگیم.من دلیل دارم برای زندگیم.
هدف من خشنود ساختن خدا بود.همون خدایی که منو آفریده بود من بنده ش بودم و خدای من هیچ وقت بنده ش رو تنها نمیزاره و هواشو داره.