Mai Farouk
🎶 رباعيات خيام 🎵می فاروق
هین صبح دمید و دامنِ شب شد چاک
برخیز و صبوح کن چرائی غمناک
می نوش دلا که صبح بسیار دمد
او روی بما کرده و ما روی بخاک
در باغ چو بُد غوره ترش اوّلِ دی
شیرین ز چه گشت و تلخ چون آمد می
از چوب بتیشه گر کسی کرد رباب
وز تیشه چگوئی تو که میسازد نی
هنگام سپیدهدم خروس سحری،
دانی که چرا همیکند نوحهگری؟
یعنی که: نمودند در آیینۀ صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بیخبری!
روزیست خوش و هوا نه گرمست و نه سرد
ابر از رخِ گلزار همی شوید گرد
بلبل بزبانِ حالِ ما با گلِ زرد
فریاد همی زند که مَی باید خورْد
هر دل که در او نورِ محبّت بسرشت
گر ساکن مسجد است و گر ز اهْلِ کنشت
در دفترِ عشق هر که را نام نوشت
آزاد ز دوزخ است و فارغ ز بهشت
ای کرده بلطف و قهرِ تو صنع حدا
در عهدِ ازل بهشت و دوزخ پیدا
بزمِ تو بهشت است و مرا چیزی نیست
چونست که در بهشت ره نیست مرا
با حکمِ خدا بجز رضا در نگرفت
با خلق بجز روی و ریا در نگرفت
هر حیله که در تصوّرِ عقل آید
کردیم ولیک با قضا در نگرفت
جشنواره آواز عید پاک در ریاض عربستان
@boghzazadi