🍃🌾🍂ما سه نفر بودیم ...
ما سه نفر بودیم که هر سه یک جا زندگی می کردیم؛ نه در یک خانه ، نه در یک اتاق که در یک بدن.
اسم یکی از ما «بیم » بود، اسم یکی از ما «امید» بود، اسم یکی «بیم و امید» بود.
اسم یکی «نور» بود، اسم یکی «نار» بود اسم یکی «نور و نار» بود.
اسم یکی « قبض» بود، اسم یکی «بسط» بود، اسم یکی « قبض و بسط» بود.
وقتی امید، سراسر از عشق می گفت و از فردا و تولد و تازگی و زیبایی،
بیم، زنهارمان می داد و بر حذرمان می داشت و محتاط بود و محابا داشت.
وقتی نور، همه اش روشنی می بخشید و راه نشان می داد و با تار و سیاه می جنگید،
نار می سوزاند و عطش بود و گداختن بود و تب و تاب بود.
وقتی قبض، حزن می آورد و اندوه می زایید و غم بر غم می نشاند و دلتنگی روی دلتنگی می گذاشت ،
بسط ، شادی می آورد و شور می زایید و وجد و شعف بر دلخوشی و سرمستی می گذاشت.
اما از میان ما سه نفر فقط یکی راست می گفت؛
او که اسمش «بیم و امید» بود
او که نامش«نور و نار» بود
او که « قبض و بسط» صدایش می کردیم.
#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari
ما سه نفر بودیم که هر سه یک جا زندگی می کردیم؛ نه در یک خانه ، نه در یک اتاق که در یک بدن.
اسم یکی از ما «بیم » بود، اسم یکی از ما «امید» بود، اسم یکی «بیم و امید» بود.
اسم یکی «نور» بود، اسم یکی «نار» بود اسم یکی «نور و نار» بود.
اسم یکی « قبض» بود، اسم یکی «بسط» بود، اسم یکی « قبض و بسط» بود.
وقتی امید، سراسر از عشق می گفت و از فردا و تولد و تازگی و زیبایی،
بیم، زنهارمان می داد و بر حذرمان می داشت و محتاط بود و محابا داشت.
وقتی نور، همه اش روشنی می بخشید و راه نشان می داد و با تار و سیاه می جنگید،
نار می سوزاند و عطش بود و گداختن بود و تب و تاب بود.
وقتی قبض، حزن می آورد و اندوه می زایید و غم بر غم می نشاند و دلتنگی روی دلتنگی می گذاشت ،
بسط ، شادی می آورد و شور می زایید و وجد و شعف بر دلخوشی و سرمستی می گذاشت.
اما از میان ما سه نفر فقط یکی راست می گفت؛
او که اسمش «بیم و امید» بود
او که نامش«نور و نار» بود
او که « قبض و بسط» صدایش می کردیم.
#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari