✍️ رستگارى در هفت صبح
عکس را باید روزی هزار بار ببینیم.
بگذاریمش روبروی این روزهای اندوه.
دست بگذاریم توی جیبمان، سوت بزنیم، راه برویم، دیوانگی کنیم.
زنی در گوشه ی عکس می گرید.
مادری ست.
با دردی کهنه در سینه اش.
آمده خون بچه اش را بگیرد، قصاص کند، دلش آرام شود از زیر خاک کردن پسرش.
اما نکرده، گذشته است.
با دست خودش طناب دار را از گردن قاتل پسرش برداشته.
مادرانگی اش رضا نمی دهد به قصاص.
زنانه اشک میریزد و میرود.
گوشه عکس سربازی میگرید.
آرام و مردانه.
آمده بود تا طناب دار را به گردن قاتل محکم کند، بفرستدش بالای صندلی، صندلی را بکشد، تمام کند ماجرا را.
زندگی را ببرد، خشم را ادامه دهد
. شب را تا صبح لابد نخوابیده.
از ترسِ لرزش دستش، آن لحظه ی آخر.
که قاتل برای یک نفسِ بیشتر چنگ می اندازد به ثانیه ها.
هر دو می گریند.
كسى كه اين همه جمعيت را كه براى ديدن خشونت يك اعدام آمده بودند نا اميد ميكند
کسی در ساعت هفت صبح ، رستگار می شود....
#اندکی_تفکر ⏳
@fekkon