از فیسبوک امید #طبیبزاده:
https://goo.gl/yst3bsبه یاد مجتبی عبدالله نژاد
و تقدیم به دوست جوانم آرش؛ با آرزوی سلامتی برای او
گرده / گرته
استاد ابوالحسن #نجفی در کتاب #غلط_ننویسیم از اصطلاح #گرتهبرداری در معنای «ترجمه قرضی» استفاده کرده است. مثلاً او ترکیب «مغز شویی» را نوعی گرته برداری میداند زیرا عیناً از طریق ترجمۀ عناصرِ ترکیبِ انگلیسی زیر به فارسی شکل گرفته است:
brain washing
دکتر #باطنی ضمن ایراد گرفتن به این اصطلاح، متذکر شد که اصلاً «گرته» را عوام در تداول بجای «گرده» بکار میبرند، و مطلقاً جایز نیست که ما در متنی رسمی از اصطلاح عوامانه «گرته برداری» استفاده کنیم. بعدها استادانی چون علی اشرف #صادقی و علاءالدین #طباطبایی و بهاءالدین #خرمشاهی نیز در مکتوبات خود از ترکیب «گرده برداری» استفاده کردند و تلویحاً صورت «گرته برداری» را غلط یا عوامانه اعلام کردند. حال سؤال این است که حق با کدام آنهاست؛ نجفی یا دیگران؟
به نظر من «گرته» از «گرت» عامیانه مشتق شده است، اما معنای آن با «گرده» (که آن هم مشتق از «گرد» است) یکی نیست. به عبارت دیگر در متون رسمی و علمی هرگز نباید بجای «گرد» از «گرت» استفاده کرد، اما در برخی از بافتهای رسمی و علمی «گرته» جایگاه خودش را دارد و استفاده از «گرده» بجای آن مجاز نیست. پیش از ادامۀ بحث مایلم به این نکته اشاره کنم که این نوع اشتقاق (یعنی اشتقاقی کلمهای غیرعامیانه از کلمهای با ساخت واجیِ عامیانه) از زُمرۀ اشتقاقهای بسیار جالب و نادر در زبان فارسی است که بنده مشابهی برای آن نیافتهام، و اگر دوستان نمونهای مشابه آن ذکر کنند باعث امتنان خواهد بود.
از یک سو لفظ «گرده» در اصطلاح «گرده افشانی» در حوزۀ گیاهشناسی کاربرد بسیار دارد و بدیهی است که استفاده از ترکیبی چون «گرته افشانی» در این حوزه کاملاً غلط است. از سوی دیگر لفظ «گرته» در ترکیبی چون «گرته زنی» در نزد اهلِ حرفۀ پتهدوزی بسیار رایج است، و بسیار بعید است که مثلاً دانشجویان صنایع دستی، به عملِ ریختن پودرِ گچ یا خاکۀ زغال بر روی طرحی که روی کاغذ کالک ترسیم و سپس سوراخ سوراخ شده است بگویند «گرده زنی»! بنابراین ما در جارگونها (اصطلاحات حرفهها) در زبان فارسی هم «گرده» داریم و هم «گرته»، حال باید دید نجفی اصطلاح «گرته برداری» خود را به تقلید از جارگونهای کدام حرفه انتخاب کرده است؟ بدیهی است که او به حوزۀ صنایع دستی و هنرهایی همچون پته دوزی و قلمزنی و کاشی کاری و مانند آن نظر داشته است، و نه به حوزۀ گیاه شناسی، زیرا چنانکه توضیح دادیم «گرته برداری» در نزد وی یعنی تقلید مو به مو از مفردات کلمۀ مرکب فرنگی به هنگام ترجمه.
علاوه بر این استفادۀ نیما از واژۀ «گرته» در شعر معروف و زیبای «برف» (گرتۀ روشنی مردۀ برفی همه کارش آشوب...) به روشنی نشان میدهد که واژۀ «گرته» مطلقاً عامیانه نیست بلکه از طریق جارگونهای هنرهای سنتی وارد واژگان رسمی زبان فارسی شده است و بکار گیری آن هیچ ایرادی ندارد.
خلاصه اینکه از بین دو ترکیب «گرته برداری» و «گرده برداری» در مقام معادلی برای «ترجمۀ قرضی»، چه از حیث معنایی و چه از حیث سبکی اولی دقیق تر است و دومی را بهتر است در این معنا بکار نبریم (با تشکر از توضیحات دوست دانشمندم جناب پژمان فیروزبخش که باعث شد متن را اصلاح کنم Pejman Firouzbakhsh).