۵۰ روز از عملیات سرنوشتساز کربلای۵ میگذشت. ارتش عراق هنوز باور نمیکرد ایران بلافاصله پس از شکست در کربلای۴ سراغ مطمئنترین خطوط اش یعنی استحکامات دفاعی بصره برود. آتشی که تا آن زمان سابقه نداشت - و بعدها نیز تکرار نشد- بیامان در منطقهای که رزمندگان تصرف کرده و ورق جنگ را برگردانده بودند، فرود میآمد. یک جنگ تمام عیار بر سر دشت شلمچه که سرنوشت جنگ انگار قرار بود آنجا رقم بخورد. نهر جاسم، آبراهی نحیف که از فرات و هور به شمال بصره و غرب شلمچه کشیده شده بود، عرصه مقاومت لشکر ۱۴ امام حسین در عملیات تکمیلی کربلای۵ برای ترمیم و تثبیت منطقه بود. فرمانده لشکر، پس از روزها بیخوابی و جنگِ سخت در شلمچه تا چشم روی هم گذاشت، خبر آمد که به یکی از گردانهای مستقر در خط مقدم غذا نرسیده است. چند دقیقه بعد مشخص میشود که در یک ساعت گذشته دو ماشین غذا رفته و هر دو در مسیر رسیدن به خط منهدم شدند و ماشین سوم در راه است. فرمانده از سنگر خارج میشود، آتش به قدری سنگین است که زمین را سانتیمتر به سانتیمتر شخم میزند. منتظر راننده سوم میماند تا او را برای رفتن توجیه کند، اصرار نیروها برای فرستادنش به داخل سنگر جواب نمیدهد. بالاخره راننده میرسد. فرمانده توضیحاتی میدهد و میگوید:
« -مسیر پر از آتیشه؛ اگر نمیتونی و میترسی خودم راننده بشم؟
+میبرم؛ خیال شما راحت باشه».
ناگهان انفجاری در همانجا، زمین را به آتش میکشد و زمان میایستد: هشتم اسفند ماه ۱۳۶۵. حسین خرازی فرمانده لشکر خطشکن امام حسین، پس از هفت سال نبرد در پیشانی جبهه، به شهادت میرسد.
.
.
*این شروع یادداشتی بود که در آن تمام ماجرای حسین خرازی در جنگ را نوشتم. یعنی از آخر به اول؛ با شتاب. مثل خودش که با سرعت، از اول شهریور ۱۳۳۶ در اصفهان تا ۸ اسفند ۱۳۶۵ در شلمچه را دوید، یکنفس. و حالا حُکماً جای خالیاش در این خاک تیر میکشد، اما ما سِر شدیم...
یادداشت کامل در:
http://defamoghaddas.ir/fa/node/11017
https://telegram.me/jangneveshte
« -مسیر پر از آتیشه؛ اگر نمیتونی و میترسی خودم راننده بشم؟
+میبرم؛ خیال شما راحت باشه».
ناگهان انفجاری در همانجا، زمین را به آتش میکشد و زمان میایستد: هشتم اسفند ماه ۱۳۶۵. حسین خرازی فرمانده لشکر خطشکن امام حسین، پس از هفت سال نبرد در پیشانی جبهه، به شهادت میرسد.
.
.
*این شروع یادداشتی بود که در آن تمام ماجرای حسین خرازی در جنگ را نوشتم. یعنی از آخر به اول؛ با شتاب. مثل خودش که با سرعت، از اول شهریور ۱۳۳۶ در اصفهان تا ۸ اسفند ۱۳۶۵ در شلمچه را دوید، یکنفس. و حالا حُکماً جای خالیاش در این خاک تیر میکشد، اما ما سِر شدیم...
یادداشت کامل در:
http://defamoghaddas.ir/fa/node/11017
https://telegram.me/jangneveshte