مهدی باکری و سمت دشوار روایت
امروز، با گذشت سی و سه سال از شهادت مهدی باکری، سخن گفتن از او تا حد زیادی "سهل و ممتنع" به نظر میرسد. با افزایش کمّی خاطرات، روایات و مطالب منتشر شده پیرامون فرماندهان شهید، صرف سخن گفتن و نوشتن از شخصیتی مثل شهید باکری، کار دشواری نخواهد بود. از سوی دیگر امتناع و دشواری این امر، به لحاظ محتوایی از آنجایی نشات میگیرد که جامعه ایران با شتابی فزاینده، از اوضاع و احوالی که منجر به شکلگیری شخصیت مهدی باکری شد فاصله میگیرد و این مهم، تبیین عوامل موثر بر شکلگیری ابعاد شخصیتی مهدی باکری را اگر ناممکن نسازد با ابهامات و سختیهای ذهنسوز روبرو مینماید.
با این حال، یکی از مهمترین ماموریتهای محققین و پژوهشگران مطالعات جنگ ایران و عراق، تمرکز بر سمت دشوار روایت فرماندهان شهید جنگ است. اگر باور داریم که استفاده از ظرفیتهای واقعی حماسه دفاع در برابر تجاوز ارتش عراق، میتواند منجر به شکلگیری سرمایهای ملی، عظیم و خدشهناپذیر بشود، باید همانطور که دوران جنگ، تن به نبرد داده شد، اینک برای استخراج گنجهای جنگ نیز دست به کار شویم و نگذاریم غبار تاریخ و دگرگونی نسلها، چهرههای درخشان این خاک را محو کند.
مهدی باکری در فروردين ١٣٣٣ در میاندوآب متولد شد و قریب به ٣١ سال بعد، در ٢٥ اسفند ١٣٦٣، در ساحل شرقی رودخانه دجله در حالی که در پیشانی نبرد بدر، همراه با سربازانش میجنگید، به شهادت رسید. حضور مهدی باکری در جبهه جنوب از پاییز ١٣٥٩ آغاز شد و با فرماندهی او بر تیپ (بعدها لشکر) ٣١ عاشورا در تابستان ٦١ تداوم یافت و نهایتاً پس از مجاهدتی عظیم و بینظیر در عملیاتهای خیبر و بدر، با شهادت او به پایان رسید. مطالعه و تأمل در ٤ سال نبرد مهدی باکری، براى نسل پس از جنگ و نسلهاى فردا، درسآموز و غرورآفرين است.
اما آنچه به عنوان تحلیل حضور مهدی باکری در جنگ تحمیلی، باید موضوع اصلی اندیشهورزی قرار گیرد، خود متأثر از عوامل پیشینی است که بدون توجه و تمرکز بر آنها، نمیتوان به درستی شخصیت باکری را مورد واکاوی قرار داد. به نظر میرسد دست کم ۴ دوره زمانی از زندگی شهید مهدی باکری پیش از جنگ، باید به عنوان منابع تکمیلی در کنار حضور او در جنگ به عنوان منبع اصلی، قرار بگیرد تا بتوانیم تصویری واضح و کارا، به نسل جوان امروز و نسلهای آینده این کشور، ارائه دهیم.
چهار دوره زمانی مذکور، به ترتیب این مقاطع هستند:
الف) دوران کودکی و نوجوانی: دورانی که مهدی مادرش را از دست میدهد و مساله "کار و تلاش" از کودکی با اشتغال در باغ میوه و کارخانه قند برای او جدی میشود.
ب) دوران دانشجویی و مبارزه با رژیم شاه: در اوائل دهه پنجاه مهدی به دانشگاه تبریز میرود و مبارزه با رژیم شاه و سازماندهی فضای مذهبی مبارزه در تبریز از توفیقات او بوده است.
ج) دوران شهرداری ارومیه: مهدی باکری اولین شهردار بعد از انقلاب ارومیه بود که دوران کوتاه ۹ ماهه مسئولیت او، به دلیل توجه به جزئیات عاطفی مردم شهرش و همچنین تعهد بینظیر در خدمت به مردم، از درخشانترین تجربههای مدیریت شهری محسوب میشود.
د) دوران جهاد سازندگی: حضور کوتاه مدت مهدی در جهاد، نشان داد، اگر جنگ و صدامی هم در کار نبود، او خود جبههای برای مجاهدت و خدمت میگشود. در دوران فعالیت در جهاد سازندگی، مهدی باکری توجه ویژهای به توسعه روستاها و آشنایی بیواسطه با زیست پر رنج محرومین داشت. مهدی با همراهی برادرش حمید، در همین دوره موفق شد جهاد سازندگی کردستان را در سنندج راهاندازی کند.
مهدی باکری ۳۱ سال عمر کرد و اینک ۳۳ سال از شهادت او میگذرد، وقت آن است که دوره دیگری از زندگی او آغاز شود و با تلاش برای شکلگیری روایتی پویا، موثر و محتوایی، به حیات او در ذهن و ضمیر جامعه ایرانی تداوم ببخشیم. دوره جدید حیات مهدی باکری، در فقدان جسم او، تنها با اندیشهورزی پیرامون فکر و منش او صورت میپذیرد. برای این مهم، باید درکی روشن از آنچه او انجام داده است، وجود داشته باشد و سپس اندیشهای پویا برای شناخت مخاطب حیاتِ امروزین او، یعنی جامعه کنونی ایران به دست آوریم.
https://telegram.me/jangneveshte
امروز، با گذشت سی و سه سال از شهادت مهدی باکری، سخن گفتن از او تا حد زیادی "سهل و ممتنع" به نظر میرسد. با افزایش کمّی خاطرات، روایات و مطالب منتشر شده پیرامون فرماندهان شهید، صرف سخن گفتن و نوشتن از شخصیتی مثل شهید باکری، کار دشواری نخواهد بود. از سوی دیگر امتناع و دشواری این امر، به لحاظ محتوایی از آنجایی نشات میگیرد که جامعه ایران با شتابی فزاینده، از اوضاع و احوالی که منجر به شکلگیری شخصیت مهدی باکری شد فاصله میگیرد و این مهم، تبیین عوامل موثر بر شکلگیری ابعاد شخصیتی مهدی باکری را اگر ناممکن نسازد با ابهامات و سختیهای ذهنسوز روبرو مینماید.
با این حال، یکی از مهمترین ماموریتهای محققین و پژوهشگران مطالعات جنگ ایران و عراق، تمرکز بر سمت دشوار روایت فرماندهان شهید جنگ است. اگر باور داریم که استفاده از ظرفیتهای واقعی حماسه دفاع در برابر تجاوز ارتش عراق، میتواند منجر به شکلگیری سرمایهای ملی، عظیم و خدشهناپذیر بشود، باید همانطور که دوران جنگ، تن به نبرد داده شد، اینک برای استخراج گنجهای جنگ نیز دست به کار شویم و نگذاریم غبار تاریخ و دگرگونی نسلها، چهرههای درخشان این خاک را محو کند.
مهدی باکری در فروردين ١٣٣٣ در میاندوآب متولد شد و قریب به ٣١ سال بعد، در ٢٥ اسفند ١٣٦٣، در ساحل شرقی رودخانه دجله در حالی که در پیشانی نبرد بدر، همراه با سربازانش میجنگید، به شهادت رسید. حضور مهدی باکری در جبهه جنوب از پاییز ١٣٥٩ آغاز شد و با فرماندهی او بر تیپ (بعدها لشکر) ٣١ عاشورا در تابستان ٦١ تداوم یافت و نهایتاً پس از مجاهدتی عظیم و بینظیر در عملیاتهای خیبر و بدر، با شهادت او به پایان رسید. مطالعه و تأمل در ٤ سال نبرد مهدی باکری، براى نسل پس از جنگ و نسلهاى فردا، درسآموز و غرورآفرين است.
اما آنچه به عنوان تحلیل حضور مهدی باکری در جنگ تحمیلی، باید موضوع اصلی اندیشهورزی قرار گیرد، خود متأثر از عوامل پیشینی است که بدون توجه و تمرکز بر آنها، نمیتوان به درستی شخصیت باکری را مورد واکاوی قرار داد. به نظر میرسد دست کم ۴ دوره زمانی از زندگی شهید مهدی باکری پیش از جنگ، باید به عنوان منابع تکمیلی در کنار حضور او در جنگ به عنوان منبع اصلی، قرار بگیرد تا بتوانیم تصویری واضح و کارا، به نسل جوان امروز و نسلهای آینده این کشور، ارائه دهیم.
چهار دوره زمانی مذکور، به ترتیب این مقاطع هستند:
الف) دوران کودکی و نوجوانی: دورانی که مهدی مادرش را از دست میدهد و مساله "کار و تلاش" از کودکی با اشتغال در باغ میوه و کارخانه قند برای او جدی میشود.
ب) دوران دانشجویی و مبارزه با رژیم شاه: در اوائل دهه پنجاه مهدی به دانشگاه تبریز میرود و مبارزه با رژیم شاه و سازماندهی فضای مذهبی مبارزه در تبریز از توفیقات او بوده است.
ج) دوران شهرداری ارومیه: مهدی باکری اولین شهردار بعد از انقلاب ارومیه بود که دوران کوتاه ۹ ماهه مسئولیت او، به دلیل توجه به جزئیات عاطفی مردم شهرش و همچنین تعهد بینظیر در خدمت به مردم، از درخشانترین تجربههای مدیریت شهری محسوب میشود.
د) دوران جهاد سازندگی: حضور کوتاه مدت مهدی در جهاد، نشان داد، اگر جنگ و صدامی هم در کار نبود، او خود جبههای برای مجاهدت و خدمت میگشود. در دوران فعالیت در جهاد سازندگی، مهدی باکری توجه ویژهای به توسعه روستاها و آشنایی بیواسطه با زیست پر رنج محرومین داشت. مهدی با همراهی برادرش حمید، در همین دوره موفق شد جهاد سازندگی کردستان را در سنندج راهاندازی کند.
مهدی باکری ۳۱ سال عمر کرد و اینک ۳۳ سال از شهادت او میگذرد، وقت آن است که دوره دیگری از زندگی او آغاز شود و با تلاش برای شکلگیری روایتی پویا، موثر و محتوایی، به حیات او در ذهن و ضمیر جامعه ایرانی تداوم ببخشیم. دوره جدید حیات مهدی باکری، در فقدان جسم او، تنها با اندیشهورزی پیرامون فکر و منش او صورت میپذیرد. برای این مهم، باید درکی روشن از آنچه او انجام داده است، وجود داشته باشد و سپس اندیشهای پویا برای شناخت مخاطب حیاتِ امروزین او، یعنی جامعه کنونی ایران به دست آوریم.
https://telegram.me/jangneveshte