.
بی عرضه های تاریخ
هی اشک تمسا(ح) ریختیم و نیشمون وا بود
یه عمر مثلِ گاو و خر خوردیم و حظ کردیم
سلّول هایِ خسته یِ خاکستری رو با
اسپرم هایِ عقده ایِ خود عوض کردیم!
مردِ نبردِ روز و شب زیرِ پتو بودیم
سوراخ هایِ سرخ زن روُ نیزه هامون بود
اندام ما یک مشت روده بود و یک آلت
مغزی اگه هم بود تویِ بیضه هامون بود!
بی غیرتایِ رونده و وامونده ما بودیم
بی غیرتایِ بی حواسِ توُ سری خورده
با/زنده هایِ چشم گردِ مردمک خونی
با روح هایِ رو سیاهِ واقعاً مرده
هی آسمون و ریسمون می بافتن از هیچ
دستای پنهونی مردم شد خدایِ ما
مثلِ عروسک های گیجِ خیمه شب بازی
هر کس یه نخ پیچید دورِ دست و پایِ ما
با دست ما دنیای ما رو زیر و روُ کردن
با دست ما امّیدُ از دنیای ما بُردن
یه عمر مثلِ گوسفندا زندگی کردیم
گرگا دمار از روزگارِ ما درآوُردن!
خوردیم و خوابیدیم توُ سوراخ هر دیوار
ما موش هایِ کون گشادِ خواب آلودیم
باید سرِ دروازه هایِ شهر بنویسن
بی عرضه هایِ بزدلِ تاریخ ما بودیم!
مزدک نظافت
برای #آتنا_اصلانی
بی عرضه های تاریخ
هی اشک تمسا(ح) ریختیم و نیشمون وا بود
یه عمر مثلِ گاو و خر خوردیم و حظ کردیم
سلّول هایِ خسته یِ خاکستری رو با
اسپرم هایِ عقده ایِ خود عوض کردیم!
مردِ نبردِ روز و شب زیرِ پتو بودیم
سوراخ هایِ سرخ زن روُ نیزه هامون بود
اندام ما یک مشت روده بود و یک آلت
مغزی اگه هم بود تویِ بیضه هامون بود!
بی غیرتایِ رونده و وامونده ما بودیم
بی غیرتایِ بی حواسِ توُ سری خورده
با/زنده هایِ چشم گردِ مردمک خونی
با روح هایِ رو سیاهِ واقعاً مرده
هی آسمون و ریسمون می بافتن از هیچ
دستای پنهونی مردم شد خدایِ ما
مثلِ عروسک های گیجِ خیمه شب بازی
هر کس یه نخ پیچید دورِ دست و پایِ ما
با دست ما دنیای ما رو زیر و روُ کردن
با دست ما امّیدُ از دنیای ما بُردن
یه عمر مثلِ گوسفندا زندگی کردیم
گرگا دمار از روزگارِ ما درآوُردن!
خوردیم و خوابیدیم توُ سوراخ هر دیوار
ما موش هایِ کون گشادِ خواب آلودیم
باید سرِ دروازه هایِ شهر بنویسن
بی عرضه هایِ بزدلِ تاریخ ما بودیم!
مزدک نظافت
برای #آتنا_اصلانی