🔹مدرسه دیروز- مدرسه امروز؛ روایتی از تغییر
🔻محمدرضا پویافر
برای اولین بار موفق شدم روز اول مهر همراه امیر حسین به مدرسه بروم. با یک ژست پدری-پسری وارد مدرسه شان شدیم. منتظر ماندم تا زنگ را زدند و صفها را بستند.
ناظم مدرسه که یک خانم بود از جلو نظام داد و بچه ها جواب دادند: «ایران».
خانم ناظم خبردار داد و بچه ها جواب دادند: «آینده».
همین از جلو نظام و خبردار برای مقایسه آنچه در مدرسه پسرم که کلاس چهارم بود با آنچه خودم تجربه کرده بودم کافی بود.
آن روزها که خودم دانش آموز بودم، ما هم صبحگاه داشتیم، از جلو نظام و خبردار.
ناظم ما که البته یک «مرد» بود، از جلو نظام می داد و ما هم جواب میدادیم: «الله».
و وقتی او خبردادر می داد، ما همه یکصدا جواب میدادیم: «نصر من الله و فتح قریب و بشّر الصابرین».
تازه این همه ماجرا نبود. وقتی که معلم به کلاس وارد میشد هم شعاری جداگانه داشتیم. اول نماینده کلاس برپا می داد و ما همه به احترام -یا اجبار- می ایستادیم.
و بعد از این که معلم «بفرمایید» میداد. جواب می دادیم:
«الله اکبر، خامنه ای رهبر، سلام علیکم و رحمت الله برکاته».*
فاصله بین شعارهای زمان ما و زمان امیرحسین، فاصله ای مناسب برای برآورد میزان تغییرات درونی در محتوا و رویه های اجرایی آموزش و پرورش بود که به من نشان می داد چطور تغییرات اجتماعی با مقاومت در برابر سیاستگذاری های از بالا به پایین، خود را حتی به گفتمانِ رسمی و سیاسیِ دین تحمیل میکند.
این را وقتی بیشتر درک کردم که به یاد آوردم در اولین جلسه توجیهی والدین مدرسه امیرحسین قبل از شروع سال تحصیلی امسال، اولین موضوع بحث، نکاتی در مورد آموزش جنسی به دانش آموزان ابتدایی بود که یک مشاور روانشناس برای پدران و مادران تشریح می کرد. یعنی بازهم موضوعی بر خلاف سیاستهای رسمیِ حاکمیتی.
*پی نوشت: خیال نکنید ما در مدرسه شاهد یا مدارس وابسته به نهادهای خاص درس می خواندیم. ما دانش آموز مدارس سمپاد بودیم، مدارسی کمی غیرمعمول تر از مدارس معمولی.
@mr_pouyafar
🔻محمدرضا پویافر
برای اولین بار موفق شدم روز اول مهر همراه امیر حسین به مدرسه بروم. با یک ژست پدری-پسری وارد مدرسه شان شدیم. منتظر ماندم تا زنگ را زدند و صفها را بستند.
ناظم مدرسه که یک خانم بود از جلو نظام داد و بچه ها جواب دادند: «ایران».
خانم ناظم خبردار داد و بچه ها جواب دادند: «آینده».
همین از جلو نظام و خبردار برای مقایسه آنچه در مدرسه پسرم که کلاس چهارم بود با آنچه خودم تجربه کرده بودم کافی بود.
آن روزها که خودم دانش آموز بودم، ما هم صبحگاه داشتیم، از جلو نظام و خبردار.
ناظم ما که البته یک «مرد» بود، از جلو نظام می داد و ما هم جواب میدادیم: «الله».
و وقتی او خبردادر می داد، ما همه یکصدا جواب میدادیم: «نصر من الله و فتح قریب و بشّر الصابرین».
تازه این همه ماجرا نبود. وقتی که معلم به کلاس وارد میشد هم شعاری جداگانه داشتیم. اول نماینده کلاس برپا می داد و ما همه به احترام -یا اجبار- می ایستادیم.
و بعد از این که معلم «بفرمایید» میداد. جواب می دادیم:
«الله اکبر، خامنه ای رهبر، سلام علیکم و رحمت الله برکاته».*
فاصله بین شعارهای زمان ما و زمان امیرحسین، فاصله ای مناسب برای برآورد میزان تغییرات درونی در محتوا و رویه های اجرایی آموزش و پرورش بود که به من نشان می داد چطور تغییرات اجتماعی با مقاومت در برابر سیاستگذاری های از بالا به پایین، خود را حتی به گفتمانِ رسمی و سیاسیِ دین تحمیل میکند.
این را وقتی بیشتر درک کردم که به یاد آوردم در اولین جلسه توجیهی والدین مدرسه امیرحسین قبل از شروع سال تحصیلی امسال، اولین موضوع بحث، نکاتی در مورد آموزش جنسی به دانش آموزان ابتدایی بود که یک مشاور روانشناس برای پدران و مادران تشریح می کرد. یعنی بازهم موضوعی بر خلاف سیاستهای رسمیِ حاکمیتی.
*پی نوشت: خیال نکنید ما در مدرسه شاهد یا مدارس وابسته به نهادهای خاص درس می خواندیم. ما دانش آموز مدارس سمپاد بودیم، مدارسی کمی غیرمعمول تر از مدارس معمولی.
@mr_pouyafar