سرشو گذاشته بود روي پام غم صدتا پاييز تو نگاش بود، بي شك اگه زيبايي هويت خارجي داشت چيزي شبيه به اون بود، شبيه به خونه ايي كه تركش كرد، با صداي ناله هاي مبل خسته گوشه ي اتاق كه عادت كرده به اين تنهايي به يه خونه بدون ادمايي كه روزي همه ي دنياشون به كوچيكي همين اتاق تاريك و نمور بود من هنوز بوي خونه رو حس ميكنم قسمتي از وجودم شده من تكه ايي از اون خونه، مثل گلدونا، ميزو كتاب ها يه جسم بي جان مثل يه مسواك توي ليوان كثيف و لك دارِ جلوي روشويي .چشمامو باز كردم ديگه سرش روي پام نبود با كاناپه تو يه درياي آبي بودم، حس لمس موج هاي آب بر روي تن خسته و كوفته ام، ميرم با خاطرات تو سوار بر موج هاي پر تلاطم دريا در اوج گريه...
يادم ميمونه اين روزارو، يادت بمونه اين روزارو
@myblueworld