خودکار بیک من
وقتی میان بالش انگشت
آرام می گرفت
انگار خون ز صاحب خود وام می گرفت
هی می نوشت
هی می نوشت
هی ...
گویی کلاف دار خودش را
هی ...،می نوشت
هی ...
به پهن دشت صفحه ی کاغذ
گردن کشی میانه ی میدان بود.
امروز خودکار بیک من
جز لوله ای تهی بجای نمانده است
و با آن
هی می کشم
خطی ز دود و یشم بر مرمر روان
روزان من شبان
روزان من شبان
#نصرت_رحمانی
📗کولی وحشی/ص۲۶۴
▶️122
🪁 همراه با شعر معاصر
وقتی میان بالش انگشت
آرام می گرفت
انگار خون ز صاحب خود وام می گرفت
هی می نوشت
هی می نوشت
هی ...
گویی کلاف دار خودش را
هی ...،می نوشت
هی ...
به پهن دشت صفحه ی کاغذ
گردن کشی میانه ی میدان بود.
امروز خودکار بیک من
جز لوله ای تهی بجای نمانده است
و با آن
هی می کشم
خطی ز دود و یشم بر مرمر روان
روزان من شبان
روزان من شبان
#نصرت_رحمانی
📗کولی وحشی/ص۲۶۴
▶️122
🪁 همراه با شعر معاصر