🟧دهقانی پیر با ناله میگفت: ارباب…
با وجود این همه بدبختی نمیدانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را چپ آفریده است. دخترم همه چیز را دوتا میبیند...
🟦An old peasant was saying with groan: Lord…
Despite all this misery, I do not know why God has stumbled with me and created the eyes of my only daughter with flaws. My daughter sees everything in two ...
🟧ارباب عصبانی شد و گفت: بدبخت، چهل سال است نان مرا میخوری؛ مگر کور هستی نمیبینی که چشم دختر من هم چپ است؟!
🟦The master became angry and said: "Wretched, you have been eating my bread for forty years; Are you blind? Can't you see that my daughter's eye has flaws as well?!"
🟧دهقان گفت: چرا ارباب میبینم اما چیزی که هست،
دختر شما همهی این خوشبختیها را "دو تا" میبیند،
ولی دختر من، همه این بدبختی ها را ...!
🟦The peasant said: Why do I see the master but the thing is that
your daughter sees all these happiness in "two";
But my daughter, all these misfortunes ...!
@Nanonet1
با وجود این همه بدبختی نمیدانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را چپ آفریده است. دخترم همه چیز را دوتا میبیند...
🟦An old peasant was saying with groan: Lord…
Despite all this misery, I do not know why God has stumbled with me and created the eyes of my only daughter with flaws. My daughter sees everything in two ...
🟧ارباب عصبانی شد و گفت: بدبخت، چهل سال است نان مرا میخوری؛ مگر کور هستی نمیبینی که چشم دختر من هم چپ است؟!
🟦The master became angry and said: "Wretched, you have been eating my bread for forty years; Are you blind? Can't you see that my daughter's eye has flaws as well?!"
🟧دهقان گفت: چرا ارباب میبینم اما چیزی که هست،
دختر شما همهی این خوشبختیها را "دو تا" میبیند،
ولی دختر من، همه این بدبختی ها را ...!
🟦The peasant said: Why do I see the master but the thing is that
your daughter sees all these happiness in "two";
But my daughter, all these misfortunes ...!
@Nanonet1