۳) محتوای اعتراضها با آنچه پیشتر میدیدیم متفاوت است. تا به حال معترضانی از طبقهی متوسط فرهنگی (که اغلب به طبقات فرودست اقتصادی سقوط کرده بودند) میکوشیدند تا پشتیبانی جناحی از حاکمیت را به دست بیاورند و با روشهایی حقوقی و کمابیش قانونمند و گام به گام آزادیهای مدنی خود را به دست بیاورند. معترضان کنونی –که در ضمن همان قدیمیها را هم در بر میگیرند- اصلاحطلب و محافظهکار را کلیتی یکپارچه میبینند و هردو را نالایق و ناکارآمد میشمرند و خواهان خلع هردو هستند.
۴) شکاف میان جناحهای سیاسی رقیب –احتمالا به خاطر نزدیکی به بحران جانشینی- به شکلی است که امکان همگرایی و سرکوب سازمان یافته را نمیدهد. بازیگران سیاسی در عین آن که از جریان جاری هراس دارند، میکوشند از این نیروی آزاد شده به سود دستهی سیاسی خود استفاده کنند. این غیاب مرکزیت سرکوبگر در جبههی حاکمیت با غیاب رهبری در جبههی معترضان تکمیل شده است.
۵) با این همه روشن است که معترضان دربارهی چند موضوع توافقی دارند که نظام مستقر از آن بیبهره است. یعنی این جریان مانند جریانهای پیشین هویتی منسجم و روشن دارد، به شکلی که شعارهایی ملی میدهد و به ایرانی بودن خود میبالد و به تنفرپراکنان و اشموغان میدان نمیدهد، آشکارا به منافع ملی و به طور خاص به منابع اقتصادی نظر دارد و در این مورد صراحت و شفافیتی تند و برنده دارد، و به معنی دقیق کلمه برانداز است، یعنی زوال حاکمیت سیاسی موجود در کلیتاش را هدف گرفته است. غیاب شعارهای مذهبی با توجه به سنتی بودن بسیاری از شهرهای معترض بسیار اهمیت دارد و باید در تحلیلها در نظر گرفته شود.
تهدیدها و فرصتها:
۱) اگر دولت روحانی موفق شود بدون بگیر و ببند این جریان را به تظاهراتهایی قانونمند در زیر چتر قوانین رسمی بدل کند، برندهی اصلی بازی خواهد بود. این کار البته جسارت و درایتی میطلبد که انگار غایب باشد. راهبرد درست برای انجام این کار آن است که: الف) رسانههایی که مردم را به هم متصل میکند (تلگرام، فیسبوک، اینستاگرام) رفع فیلتر شود تا مردم بتوانند بین خودشان سازماندهی کنند و با هم بیندیشند، و هستهی فکری درونزادی پیدا کنند. تنها در این حالت تاثیر جهتدهندهی رسانههای بیرونی که اغلب نابخردانه و خطرساز هم هستند، خنثی میشود؛ ب) وزارت کشور برای راهپیماییها مجوز بدهد و شرطهایی برای حفظ نظم آن قایل شود. در این حالت اعتراضها مجرایی رسمی و قانونی پیدا میکنند و از این وضعیت لگام گسیخته خارج میشوند. احتمالا در این حالت مطالبات مردم به خواستهایی روشن و شفاف تجزیه میشود و از شورش کور بر ضد همه چیز فاصله میگیرد؛ پ) به همتی و نیرویی برنده و کمابیش انقلابی (هموزن نیروی مردم معترض) نیاز است که خواستهای معترضان به واقع برآورده شود، و این جز با دستگیری دولتمردان فاسد، قطع شریانهای تغذیه کنندهی نهادهای فاسد، و نمایاندن پیامدهای این قاطعیت ممکن نیست. تنها راه حل همین است، اما احتمالا دولت و نیروهای اصلاحطلب توانایی انجام آن را ندارد.
۲) هنوز برخی از رهبران اصلاحطلب (به طور خاص آقای خاتمی) همچنان محبوبیت و مرجعیتی دارند که میتواند به آرام شدن اوضاع کمک کند. هرچند روشن است که اگر ایشان هم از خواستهای مردم فاصله بگیرند، این موقعیت بسیار مهم و ارزشمند را از دست خواهند داد. درهمتنیدگی روابط افراد در نظام حاکم به شکلی است که متاسفانه انگار این سناریوی اخیر دارد اجرا میشود و این گرانیگاههای وفاق به سوزاندن خود سرگرم شدهاند.
۳) بیشک خطر مداخلهی نیروهای ایرانستیز بیرونی جدی است. عربستان و آمریکا آشکارا و نیروهای قومگرا و تندروهای مذهبی از همهسو برای دریدن ایران زمین آمادگی دارند. این خطر جدی است و نابخردی دولتمردان و سودجویی مخالفان خارجنشین ممکن است به لطمهها و تنشهایی پردامنه منتهی شود. هرچند به تجربه چنین مینماید که همگرایی و انسجام ملی مردم بیش از آن است که گمان میشود و احتمالا چنین مداخلههایی با واکنشی –شاید پرهزینه- دفع شدنی است.
۴) پراکندگی و بیرهبر بودن این جریان بدان معناست که سرکوب خشن آن توسط نیروهای امنیتی ممکن است. اما چنین کاری خطایی مهلک است. سیستم اجتماعی ایران آشکارا از شورشهای پیاپی و رفتارهای پیچیدهی اعتراضیاش درس میگیرد و حافظهی خوبی هم در ثبت راهبردها و پند گرفتن از تجربههای پیشین دارد. سرکوب این جریان به سادگی آن را رادیکالتر، پنهانتر و گستردهتر خواهد ساخت. نهادهای امنیتی با مردمی سر و کار دارند که چیزی برای از دست دادن برایشان باقی نمانده و بر خلاف دانشجویان نسل ۸۸ پس از سرخوردگی از اعتراض کنونیشان راه کشورهای دیگر را در پیش نخواهند گرفت.
۴) شکاف میان جناحهای سیاسی رقیب –احتمالا به خاطر نزدیکی به بحران جانشینی- به شکلی است که امکان همگرایی و سرکوب سازمان یافته را نمیدهد. بازیگران سیاسی در عین آن که از جریان جاری هراس دارند، میکوشند از این نیروی آزاد شده به سود دستهی سیاسی خود استفاده کنند. این غیاب مرکزیت سرکوبگر در جبههی حاکمیت با غیاب رهبری در جبههی معترضان تکمیل شده است.
۵) با این همه روشن است که معترضان دربارهی چند موضوع توافقی دارند که نظام مستقر از آن بیبهره است. یعنی این جریان مانند جریانهای پیشین هویتی منسجم و روشن دارد، به شکلی که شعارهایی ملی میدهد و به ایرانی بودن خود میبالد و به تنفرپراکنان و اشموغان میدان نمیدهد، آشکارا به منافع ملی و به طور خاص به منابع اقتصادی نظر دارد و در این مورد صراحت و شفافیتی تند و برنده دارد، و به معنی دقیق کلمه برانداز است، یعنی زوال حاکمیت سیاسی موجود در کلیتاش را هدف گرفته است. غیاب شعارهای مذهبی با توجه به سنتی بودن بسیاری از شهرهای معترض بسیار اهمیت دارد و باید در تحلیلها در نظر گرفته شود.
تهدیدها و فرصتها:
۱) اگر دولت روحانی موفق شود بدون بگیر و ببند این جریان را به تظاهراتهایی قانونمند در زیر چتر قوانین رسمی بدل کند، برندهی اصلی بازی خواهد بود. این کار البته جسارت و درایتی میطلبد که انگار غایب باشد. راهبرد درست برای انجام این کار آن است که: الف) رسانههایی که مردم را به هم متصل میکند (تلگرام، فیسبوک، اینستاگرام) رفع فیلتر شود تا مردم بتوانند بین خودشان سازماندهی کنند و با هم بیندیشند، و هستهی فکری درونزادی پیدا کنند. تنها در این حالت تاثیر جهتدهندهی رسانههای بیرونی که اغلب نابخردانه و خطرساز هم هستند، خنثی میشود؛ ب) وزارت کشور برای راهپیماییها مجوز بدهد و شرطهایی برای حفظ نظم آن قایل شود. در این حالت اعتراضها مجرایی رسمی و قانونی پیدا میکنند و از این وضعیت لگام گسیخته خارج میشوند. احتمالا در این حالت مطالبات مردم به خواستهایی روشن و شفاف تجزیه میشود و از شورش کور بر ضد همه چیز فاصله میگیرد؛ پ) به همتی و نیرویی برنده و کمابیش انقلابی (هموزن نیروی مردم معترض) نیاز است که خواستهای معترضان به واقع برآورده شود، و این جز با دستگیری دولتمردان فاسد، قطع شریانهای تغذیه کنندهی نهادهای فاسد، و نمایاندن پیامدهای این قاطعیت ممکن نیست. تنها راه حل همین است، اما احتمالا دولت و نیروهای اصلاحطلب توانایی انجام آن را ندارد.
۲) هنوز برخی از رهبران اصلاحطلب (به طور خاص آقای خاتمی) همچنان محبوبیت و مرجعیتی دارند که میتواند به آرام شدن اوضاع کمک کند. هرچند روشن است که اگر ایشان هم از خواستهای مردم فاصله بگیرند، این موقعیت بسیار مهم و ارزشمند را از دست خواهند داد. درهمتنیدگی روابط افراد در نظام حاکم به شکلی است که متاسفانه انگار این سناریوی اخیر دارد اجرا میشود و این گرانیگاههای وفاق به سوزاندن خود سرگرم شدهاند.
۳) بیشک خطر مداخلهی نیروهای ایرانستیز بیرونی جدی است. عربستان و آمریکا آشکارا و نیروهای قومگرا و تندروهای مذهبی از همهسو برای دریدن ایران زمین آمادگی دارند. این خطر جدی است و نابخردی دولتمردان و سودجویی مخالفان خارجنشین ممکن است به لطمهها و تنشهایی پردامنه منتهی شود. هرچند به تجربه چنین مینماید که همگرایی و انسجام ملی مردم بیش از آن است که گمان میشود و احتمالا چنین مداخلههایی با واکنشی –شاید پرهزینه- دفع شدنی است.
۴) پراکندگی و بیرهبر بودن این جریان بدان معناست که سرکوب خشن آن توسط نیروهای امنیتی ممکن است. اما چنین کاری خطایی مهلک است. سیستم اجتماعی ایران آشکارا از شورشهای پیاپی و رفتارهای پیچیدهی اعتراضیاش درس میگیرد و حافظهی خوبی هم در ثبت راهبردها و پند گرفتن از تجربههای پیشین دارد. سرکوب این جریان به سادگی آن را رادیکالتر، پنهانتر و گستردهتر خواهد ساخت. نهادهای امنیتی با مردمی سر و کار دارند که چیزی برای از دست دادن برایشان باقی نمانده و بر خلاف دانشجویان نسل ۸۸ پس از سرخوردگی از اعتراض کنونیشان راه کشورهای دیگر را در پیش نخواهند گرفت.