بزرگان کرند 🌺
بعضی افراد و انسان ها هستند که نفوذ معنوی
و شخصیت کاریزماتیکِ آن ها فراموش شدنی
نیست و یاد و خاطره یِ تلاش و تنازع و مهربانیهای آنها سال ها بعد از مرگ ظاهری شان
همچنان زنده و پویا به جا می ماند و به کسانی
که آن ها را دیده و درک کرده اند به مثابه ی
الگویی رفتاری عمل کرده و در راه ناملایمات
زندگی، امید آفرین و الهام بخش خواهند بود
که مرحوم «کاصحبت الله اتابکی »از زمره ی
این انسان های نیک و آزاده و آزاد منش بودند
و زمین و جغرافیایِ ما بی این جان های پاک
و روان های روشن ،جا و جغرافیای بدتری می
شد .
کاصحبت الله اتابکی از بزرگان وریش سفیدان
کرند بود که همیشه دستی در خیر و کارهای
عام المنفعه داشت وهمٌ و غمش گره گشایی از
کار مردم بود و من در مدت عمرم کس دیگری
را ندیده ام که به این پایه ومایه از حُسنِ خُلق
و مقبولیت عامه و وثوق مردم برخوردار بوده
باشد .
وی از زمره باسوادان قدیم کرند بود که خط
و ربطی داشت و احاطه فراوانی به شعر و
کلام یاری داشت و مثل اغلب باسوادان قدیم
کرند از شعر و هنر فارسی هم اطلاعی در حد
ذوق و نیاز خود داشت و این مسأله با سوادی
وقتی به عنوان یک ارزش والا به نظر می آید
که درک کنیم که آن زمان ها بی سوادی بیداد
می کرد ویافتن افراد باسواد در یک شهر حکم
کیمیا را داشت .
وی متولد۱۲۹۹خورشیدی و نام پدرش اسدالله
بود و در آذرماه سال ۱۳۸۰ از میان ما رفت و
به خاطره ها پیوست ؛ اما مرگ ظاهری او
باعث نمی شود که خدماتش به مردم یارسان
فراموش شود . او به همراه برخی دوستان و
همشهریان همدل نقش عمده ای در ساخت و
تأسیس جم خانه شاه آباد ( اسلام آباد) داشت.
وی همچنین در احداث جمخانه روستای حریر
و تعمیر و بازسازی جمخانه تکیه پیربنیامین و
بازسازی و گسترش دیگر زیارتگاه های منطقه
نقش محوری و تعیین کننده داشت و علاوه بر
اینها در نهضت های اجتماعی فعالانه شرکت
می کرد و در جهت دهی به تحرکات مردم
نقشی اساسی داشت .
یادم می آید زمانی که چشم و هم چشمی ها
در مراسمی مثل ختم و مجالس ترحیم برای
خانواده هایی که استطاعت مالی چندانی
نداشتند ؛ مشکل ساز شده بود و یکی از
همشهری ها برای مخارجِ مراسم مجبور به
فروش فرش زیر پای خانواده شده بود بانفوذ
معنوی خود که در بین اهالی یارسان داشت
در پیمانی که با مردم منعقد کرد ؛ بنا شد
منبعد به حداقل ها اکتفا شود و از هزینه ها
و خرجکردهای زائد پرهیز نمایند که تا سالها
این رسم نیکو ماندگار شد و کمک شایانی به
استمرار و ثبات و توان مالی اهالی داشت .
از خاطره هایی که از وی دارم یکی هم مربوط
به تلاش و تنازعی بود که در سالهای قبل و در
دهه چهل انجام می داد و سخنرانی های
کوتاهی که در جهت تبیین اصول اعتقادی اش
بیان می کرد که برای من که آن وقتها ده
دوازده ساله بودم افتخاری بود که همشهری ام
عده ای را بسیج کرده و برای آنها حرف
می زند و ارائه راه می نماید .
خاطره دیگرم مربوط به اوائل انقلاب است
که در یک گردهم آیی ؛ سخنران که جوان
تحصیل کرده ای بود در مورد کاصحبت می
گفت : « در غیاب احزابِ مترقی ، این
کاصحبت است که کار آن ها را در بسیج و
راهنمایی مردم انجام می دهد» وی ادامه داد:
اصلاً کاصحبت ، خودش یک حزب است .» و
نگارنده که از نزدیک او را و فعالیت هایش را
می دیدم ،اغراقی در سخن گوینده نمی دیدم.
در مشکلی که زمانی بر سر انجام فرائض دینی
زیارتگاه بابایادگار برای اهالی فراهم شده بود
صف شکنی کرده و علیرغم خطرات احتمالی
با جمعی از یاران نائل به زیارت می شود اما
متولی مربوطه که اسائه ادبی کرده و شارب
او را با سبیل های شاهان قاجاریه قیاس کرده
بود گفته بود:«نه، این درفش کاویانی است»و
طرف مقابل که انتظار این حاضر جوابی را
نداشته می گوید:«یحتمل ما هم ضحاک زمانه
هستیم !»کا صحبت میگوید:«خدا عالم است»
صحبت در مورد«کاصحبت»فراوان است و جا
برای ابراز و بیان آنها تنگ،لذا به همین مختصر
اکتفا می شود و یاد و یادبودهایش را گرامی
می داریم:
«ای صبا ، ای پیکِ دور افتادگان
اشکِ ما بر خاکِ پاکِ او رسان .»
کسرا 🥀🥀🥀
@tabiat_dalaho⚘╰══•🍀•══╯⚘
#طبیعت_دالاهو