عوامل و زمینههای مهاجرستیزی در ایران
فاطمه موسوی ویایه - آذر ۱۴۰۳
● مهاجرستیزی مانند سایر پدیدههای اجتماعی چند علتی است، قوممداری در همه جوامع بشری معمول است، افراد احساس تعلق و تعهد گروهی دارند که به آنها هویت و احساس امنیت روانی میبخشد. قوممداری به همبستگی و نظم اجتماعی کمک میکند و اندکی از آن برای ادامه وجود جامعه لازم است. با این حال تاکید بر وفاداری به یک گروه با قضاوت و طرد دیگرانِ متفاوت همراه است و این خطر وجود دارد که قوممداری ستم بر اقلیتها را توجیه و تشویق کند.
● در جامعه ایران مانند هر جامعه سنتی دیگری قوممداری و بیاعتمادی به بیگانگان وجود داشت، اما زمینه تاریخی مهمتری نیز هست؛ در عصر قاجار و پس از شکست ایران از روسیه و بعدتر امتیاز گرفتن خارجیان، نوعی احساس حقارت تاریخی شکل گرفت، احساس اینکه عقب افتادهایم و باید متجدد شویم. دولت رضاشاه پاسخی به آرزوی مدرن شدن بود و با تاکید بر باستانگرایی و تفاخر به تمدن ایران پیش از اسلام و تحقیر اعراب و افغانها، غرور ملی ایرانیان را باسازی کرد.
● احساس قوممداری در ایرانیان بالاست و بهخصوص افرادی با پایگاه اقتصادی و سرمایه فرهنگی پایینتر قومگراتر هستند زیرا با تحقیر دیگری که فرودست میدانند به خود عزت نفس میدهند. بهشتی و رستگار (۱۳۹۲)، مدارای اجتماعی در قومیتهای مختلف شهر اصفهان را بررسی کردند، آنها دریافتند قوممداری در بین پاسخگویان آنان بالاتر از میزان میانگین است، و تعدادی از قومیتها مدارای اجتماعی کمتری دارند، با بالا رفتن سرمایه فرهنگی و تحصیلات میزان مدارای اجتماعی (شامل مدارای سیاسی، مدارای دینی، مدارا با زنان و مدارای قومی و ...) افزایش مییابد.
● گذشته از این بستر فرهنگی، علتهای ساختاری هم وجود دارد، با گذشت بیش از چهار دهه از ورود مهاجران، دولت برنامه جامع مهاجرت را تدوین نکرده است، انتظار میرفت پناهندگان در مدت کوتاهی به کشورشان برگردند. تا سال ۱۳۸۵ سیاست بازگشت مدنظر بود و تازه در این سال سیاست ساماندهی شروع شد ولی سیاست ساماندهی در دولت احمدینژاد با رویکرد توسعه منابع انسانی و استفاده از ظرفیت مهاجرین همراه نبود. اساسا هیچگاه دولتها به دنبال افزایش مدارای اجتماعی نبودند، دوره کوتاهی در دولت اصلاحات تقویت نهادهای مدنی مدنظر قرار گرفت ولی در آن دوره نیز گفتمان تسامح و تساهل شامل افزایش مدارای اجتماعی با مهاجرین نبود و در دولتهای بعدی بر نگاه محافظهکارانه و بیگانههراسی که مقوم فاشیسم هستند افزوده شد.
● متاسفانه آکادمی علوم اجتماعی نیز درباره مسائل مهاجرین افغانستانی حساس نبود. در دهه ۹۰ چند تحقیق در شهرهای مشهد، تهران، یزد و اصفهان انجام شد، یوسفی و همکاران (۱۳۹۲) درباره شبکه حمایت غیررسمی مهاجرین افغانستانی مشهد پیمایشی انجام دادند و دریافتند ۴۲ درصد آنان در شهرک گلشهر ساکن شدهاند و نوعی جداگزینی مکانی وجود دارد، در شبکه دوستان و آشنایان مهاجرین فقط ۱۹ درصد ایرانی بودند. زاهدی و همکاران (۱۳۹۴) در بررسی مهاجرین در اصفهان به نتایج مشابهی رسیدند؛ مهاجرین دچار طرد اجتماعی هستند و به سکونت در مناطق محروم رانده میشوند. اخلاق و همکاران (۱۳۹۵) نداشتن احساس قدرت و منزلت و احساس عدم اطمینان و بدبینی بین مهاجرین در شهر مشهد را نتیجه این طرد اجتماعی میبینند.
● اما درباره عوامل مهاجرهراسی و مهاجرستیزی، تحقیقات میدانی اندک است، تنها یک مورد تحقیق روحانی و انبارلو (۱۳۹۷) در تحقیق از مردم شیراز به این موضوع پرداخته است: جوانان شیرازی مهاجران افغانستانی را مسئول بیکاری خود میدانند، وضعیت اقتصادی کشور و سرمایه فرهنگی پایین آنها باعث تقویت این باور شده و به سرخوردگی عاطفی آنان انجامیده با پیوستن به کمپین تلاش میکنند آنان را از محیط کار دور کنند. آنها احساسات منفی شهروندان شیرازی نسبت به افغانستانیها را تحلیل کردند و دریافتند حتی فوبیای تجاوز و حمله از سوی افغانستانیها در بین تعدادی از شهروندان وجود دارد.
● پس از به قدرت رسیدن مجدد طالبان و موج جدید مهاجرین، تنگنای اقتصادی شدید بر تضاد منافع بین اقشار اقتصادی ضعیفتر که بر سر بازار کار و مسکن با مهاجرین افغانستانی احساس رقابت دارند افزود و برساخت رسانهای به احساس خشم و سرخوردگی عمومی دامن زد. تعدادی از سیاستمداران به دلایل مختلف با این جریان رسانهای همراه شدند چون میتوانستند با فرافکنی مشکلات به حضور مهاجرین، ناکارآمدی دولت را کمتر نشان دهند. در نهایت مهاجرستیزی در ایران راهحل کوتاهمدتی ندارد، در بلندمدت با تغییر شرایط سیاسی اقتصادی، تقویت فرهنگ دموکراتیک و مدارای اجتماعی و کاهش نابرابری میتوان از آن کاست.
خلاصه بحث من در نشست میزبانی جامعه ایران و موج های مهاجرهراسی به میزبانی گروه حقوقی راحل
@womensocialproblemsofIran
فاطمه موسوی ویایه - آذر ۱۴۰۳
● مهاجرستیزی مانند سایر پدیدههای اجتماعی چند علتی است، قوممداری در همه جوامع بشری معمول است، افراد احساس تعلق و تعهد گروهی دارند که به آنها هویت و احساس امنیت روانی میبخشد. قوممداری به همبستگی و نظم اجتماعی کمک میکند و اندکی از آن برای ادامه وجود جامعه لازم است. با این حال تاکید بر وفاداری به یک گروه با قضاوت و طرد دیگرانِ متفاوت همراه است و این خطر وجود دارد که قوممداری ستم بر اقلیتها را توجیه و تشویق کند.
● در جامعه ایران مانند هر جامعه سنتی دیگری قوممداری و بیاعتمادی به بیگانگان وجود داشت، اما زمینه تاریخی مهمتری نیز هست؛ در عصر قاجار و پس از شکست ایران از روسیه و بعدتر امتیاز گرفتن خارجیان، نوعی احساس حقارت تاریخی شکل گرفت، احساس اینکه عقب افتادهایم و باید متجدد شویم. دولت رضاشاه پاسخی به آرزوی مدرن شدن بود و با تاکید بر باستانگرایی و تفاخر به تمدن ایران پیش از اسلام و تحقیر اعراب و افغانها، غرور ملی ایرانیان را باسازی کرد.
● احساس قوممداری در ایرانیان بالاست و بهخصوص افرادی با پایگاه اقتصادی و سرمایه فرهنگی پایینتر قومگراتر هستند زیرا با تحقیر دیگری که فرودست میدانند به خود عزت نفس میدهند. بهشتی و رستگار (۱۳۹۲)، مدارای اجتماعی در قومیتهای مختلف شهر اصفهان را بررسی کردند، آنها دریافتند قوممداری در بین پاسخگویان آنان بالاتر از میزان میانگین است، و تعدادی از قومیتها مدارای اجتماعی کمتری دارند، با بالا رفتن سرمایه فرهنگی و تحصیلات میزان مدارای اجتماعی (شامل مدارای سیاسی، مدارای دینی، مدارا با زنان و مدارای قومی و ...) افزایش مییابد.
● گذشته از این بستر فرهنگی، علتهای ساختاری هم وجود دارد، با گذشت بیش از چهار دهه از ورود مهاجران، دولت برنامه جامع مهاجرت را تدوین نکرده است، انتظار میرفت پناهندگان در مدت کوتاهی به کشورشان برگردند. تا سال ۱۳۸۵ سیاست بازگشت مدنظر بود و تازه در این سال سیاست ساماندهی شروع شد ولی سیاست ساماندهی در دولت احمدینژاد با رویکرد توسعه منابع انسانی و استفاده از ظرفیت مهاجرین همراه نبود. اساسا هیچگاه دولتها به دنبال افزایش مدارای اجتماعی نبودند، دوره کوتاهی در دولت اصلاحات تقویت نهادهای مدنی مدنظر قرار گرفت ولی در آن دوره نیز گفتمان تسامح و تساهل شامل افزایش مدارای اجتماعی با مهاجرین نبود و در دولتهای بعدی بر نگاه محافظهکارانه و بیگانههراسی که مقوم فاشیسم هستند افزوده شد.
● متاسفانه آکادمی علوم اجتماعی نیز درباره مسائل مهاجرین افغانستانی حساس نبود. در دهه ۹۰ چند تحقیق در شهرهای مشهد، تهران، یزد و اصفهان انجام شد، یوسفی و همکاران (۱۳۹۲) درباره شبکه حمایت غیررسمی مهاجرین افغانستانی مشهد پیمایشی انجام دادند و دریافتند ۴۲ درصد آنان در شهرک گلشهر ساکن شدهاند و نوعی جداگزینی مکانی وجود دارد، در شبکه دوستان و آشنایان مهاجرین فقط ۱۹ درصد ایرانی بودند. زاهدی و همکاران (۱۳۹۴) در بررسی مهاجرین در اصفهان به نتایج مشابهی رسیدند؛ مهاجرین دچار طرد اجتماعی هستند و به سکونت در مناطق محروم رانده میشوند. اخلاق و همکاران (۱۳۹۵) نداشتن احساس قدرت و منزلت و احساس عدم اطمینان و بدبینی بین مهاجرین در شهر مشهد را نتیجه این طرد اجتماعی میبینند.
● اما درباره عوامل مهاجرهراسی و مهاجرستیزی، تحقیقات میدانی اندک است، تنها یک مورد تحقیق روحانی و انبارلو (۱۳۹۷) در تحقیق از مردم شیراز به این موضوع پرداخته است: جوانان شیرازی مهاجران افغانستانی را مسئول بیکاری خود میدانند، وضعیت اقتصادی کشور و سرمایه فرهنگی پایین آنها باعث تقویت این باور شده و به سرخوردگی عاطفی آنان انجامیده با پیوستن به کمپین تلاش میکنند آنان را از محیط کار دور کنند. آنها احساسات منفی شهروندان شیرازی نسبت به افغانستانیها را تحلیل کردند و دریافتند حتی فوبیای تجاوز و حمله از سوی افغانستانیها در بین تعدادی از شهروندان وجود دارد.
● پس از به قدرت رسیدن مجدد طالبان و موج جدید مهاجرین، تنگنای اقتصادی شدید بر تضاد منافع بین اقشار اقتصادی ضعیفتر که بر سر بازار کار و مسکن با مهاجرین افغانستانی احساس رقابت دارند افزود و برساخت رسانهای به احساس خشم و سرخوردگی عمومی دامن زد. تعدادی از سیاستمداران به دلایل مختلف با این جریان رسانهای همراه شدند چون میتوانستند با فرافکنی مشکلات به حضور مهاجرین، ناکارآمدی دولت را کمتر نشان دهند. در نهایت مهاجرستیزی در ایران راهحل کوتاهمدتی ندارد، در بلندمدت با تغییر شرایط سیاسی اقتصادی، تقویت فرهنگ دموکراتیک و مدارای اجتماعی و کاهش نابرابری میتوان از آن کاست.
خلاصه بحث من در نشست میزبانی جامعه ایران و موج های مهاجرهراسی به میزبانی گروه حقوقی راحل
@womensocialproblemsofIran