خیلیها فکر میکنن آدم سردیام. احساساتی ندارم. ولی برعکسه.
بخشی که مربوط به احساسات منه، انگار هیچوقت بزرگ نشده. انگار همون بچهی ۷ساله مونده.
همون بچهی هفتسالهای که به هیچکس جز تعداد محدودی اعتماد نداره ولی با یه حرف محبتآمیز نرم میشه و میتونه هر "دوستتدارم"ای رو باور کنه.
همون بچهی هفتسالهای که انگار هنوز هیچ درکی از دروغ نداره.
همون بچهی هفتسالهای که تنها ابراز علاقهای که بلده بکنه اینه که بگه "میلیونتا دوستت دارم." چون فکر میکنه بزرگترین عدد دنیا میلیونه. و همون بچهی هفتسالهای که با تقسیم کردن خوراکیها و اسباببازیها و کتابهای محبوبش میتونه اوج علاقهاش رو نشون بده.
همون بچهی هفتسالهای که حتی اگه بدترین کار دنیا رو هم در حقش بکنی، بازهم میتونی با یه شکلات لبخندش رو بخری.
همون بچهی هفتسالهای که تشنهی توجه و محبته.
همون بچهی هفتسالهای که آسیبپذیرترین موجود دنیاست. و دلت میخواد که لای صدتا پتو و داخل صدتا در قفل شده پنهانش کنی تا کسی نتونه اذیتش کنه.
و وقتی تصمیم میگیرم که این بچهی هفتساله رو به کسی نشون بدم و بذارم دوستش داشته باشه، دیگه هیچوقت نمیتونم یاد و توجه و محبت اون آدم رو از خاطر این بچه پاک کنم.
و این سخته. خیلی سخت.
بخشی که مربوط به احساسات منه، انگار هیچوقت بزرگ نشده. انگار همون بچهی ۷ساله مونده.
همون بچهی هفتسالهای که به هیچکس جز تعداد محدودی اعتماد نداره ولی با یه حرف محبتآمیز نرم میشه و میتونه هر "دوستتدارم"ای رو باور کنه.
همون بچهی هفتسالهای که انگار هنوز هیچ درکی از دروغ نداره.
همون بچهی هفتسالهای که تنها ابراز علاقهای که بلده بکنه اینه که بگه "میلیونتا دوستت دارم." چون فکر میکنه بزرگترین عدد دنیا میلیونه. و همون بچهی هفتسالهای که با تقسیم کردن خوراکیها و اسباببازیها و کتابهای محبوبش میتونه اوج علاقهاش رو نشون بده.
همون بچهی هفتسالهای که حتی اگه بدترین کار دنیا رو هم در حقش بکنی، بازهم میتونی با یه شکلات لبخندش رو بخری.
همون بچهی هفتسالهای که تشنهی توجه و محبته.
همون بچهی هفتسالهای که آسیبپذیرترین موجود دنیاست. و دلت میخواد که لای صدتا پتو و داخل صدتا در قفل شده پنهانش کنی تا کسی نتونه اذیتش کنه.
و وقتی تصمیم میگیرم که این بچهی هفتساله رو به کسی نشون بدم و بذارم دوستش داشته باشه، دیگه هیچوقت نمیتونم یاد و توجه و محبت اون آدم رو از خاطر این بچه پاک کنم.
و این سخته. خیلی سخت.