آخرین گفتههایم برای تو
نگارم، نمیدانم این روح شکسته چقدری مهمان این تنِبیمار خواهد بود؟ اما میدانم عمرم کفاف دوبارهای دیدارمان را نمیدهد! ناگفتههایم برایت بسیارند اما، وقتم اندک! میدانم آنگاه که تو آیی من دیگر رفتهام؛ پس حالا که چشمانم را بستهام و در آغوش خاکم، تو دلتنگام نشو! دلتنگ خندههایم، دلتنگ برق چشمانم، دلتنگ گیسوان بلندم، دلتنگ بچه بازیهایم، دلتنگ اعصبانیتهایم، دلتنگ حسودیهایم، اصلاً دلتنگی به کنار تو فراموشم کن! یاد مرا به باد فراموشیها بسپار! گرچه من هر روز اسم تو را بر صفحهای روزگارم نوشتم، ولی تو یادم را، اسمم را، خاطراتم را، همه و همهام را از دیباچهای زندگیات پاک کن! تنها چیزیکه از تو میخواهم اینست که نگذاری صدایم در گوشت اکو شود، نگذاری تصویرم در ذهنت نقش ببندد، نگذاری نبودنم جهان را برایت تاریک کند! از تو میخواهم بر سر مزارم نهآیی، سنگ قبرم را بوسه نزنی و خاک مزارم را با اشکهایت نمناک نگردانی....
_____
بانو: “حور جهنمی” عضو کانون «پسر نویسنده»
📬#دست_نوشته_قشنگ_شما
@Pesar_nawisnda
نگارم، نمیدانم این روح شکسته چقدری مهمان این تنِبیمار خواهد بود؟ اما میدانم عمرم کفاف دوبارهای دیدارمان را نمیدهد! ناگفتههایم برایت بسیارند اما، وقتم اندک! میدانم آنگاه که تو آیی من دیگر رفتهام؛ پس حالا که چشمانم را بستهام و در آغوش خاکم، تو دلتنگام نشو! دلتنگ خندههایم، دلتنگ برق چشمانم، دلتنگ گیسوان بلندم، دلتنگ بچه بازیهایم، دلتنگ اعصبانیتهایم، دلتنگ حسودیهایم، اصلاً دلتنگی به کنار تو فراموشم کن! یاد مرا به باد فراموشیها بسپار! گرچه من هر روز اسم تو را بر صفحهای روزگارم نوشتم، ولی تو یادم را، اسمم را، خاطراتم را، همه و همهام را از دیباچهای زندگیات پاک کن! تنها چیزیکه از تو میخواهم اینست که نگذاری صدایم در گوشت اکو شود، نگذاری تصویرم در ذهنت نقش ببندد، نگذاری نبودنم جهان را برایت تاریک کند! از تو میخواهم بر سر مزارم نهآیی، سنگ قبرم را بوسه نزنی و خاک مزارم را با اشکهایت نمناک نگردانی....
_____
بانو: “حور جهنمی” عضو کانون «پسر نویسنده»
📬#دست_نوشته_قشنگ_شما
@Pesar_nawisnda