📜سیرۀپیامبرصلۍاللەعلیەوسلم
"حضور مجدد پیامبر در عرصهٔ فرماندهی"
وقتی مصعب به قتل رسید، رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- لوای مسلمین را به دست علی بن ابیطالب دادند. وی نیز کارزاری کارساز کرد.
دیگر صحابیانی که در اطراف آنحضرت بودند نیز قهرمانیهای بینظیری از خویش نشان دادند؛ همزمان، هم دفاع میکردند، و هم میجنگیدند.
سرانجام، پیامبر بزرگ اسلام، توانستند راهی باز کنند، و خودشان را به لشکرشان که در حلقهٔ محاصره بودند برسانند. همینکه به نزدیکی افراد لشکر اسلام رسیدند، کعب بن مالک ایشان را شناخت، و او نخستین کسی بود که آنحضرت را شناخت. با صدای بلند فریاد زد: ای جماعت مسلمانان، مژده دهید؛ این شخص رسولاللهاند!
حضرت نبیاکرم -صلى الله علیه وسلم- به او اشارت فرمودند که ساکت شود؛ چون نمیخواستند مشرکان از جا و مکان ایشان باخبر شوند! اما، این صدا به گوش مسلمانان رسید، و مسلمانان از اطراف به سوی ایشان دویدند، تا آنکه سی تن از یاران آنحضرت پیرامون ایشان گرد آمدند.
پس از این تجمع مجدد سپاهیان اسلام، رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- حرکت منظم بسوی شکاف کوه را آغاز کردند، و برای این منظور، از میان صفوف مشرکان مهاجم میگذشتند؛ مشرکان نیز بر شدت حمله و هجومشان افزودند؛ و با کوشش هرچه تمامتر میخواستند نگذارند این حرکت صورت بگیرد؛ اما، در برابر شجاعت و شهامت شیران اسلام کاری از پیش نبردند.
عثمان بن عبدالله مغیره، یکی از سوارکاران مشرکین، به سوی رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- حمله برد وی گفت: زنده نمانم اگر زنده بمانی! رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- از جای برخاستند تا با او رویارو شوند؛ اما اسب وی پایش در گودالی گیر کرد. حارث بن صِمّه نیز رسید و با او گلاویز گردید، و ضربتی بر پایش زد، و او را بر جایش نشانید؛ آنگاه، بر او حمله برد و اسلحهٔ او را گرفت، و به رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- پیوست.
عبدالله بن جابر، سوار کار دیگری از سواره نظام لشکر مکه، بر حارث بن صمه حمله برد، و با شمشیر بر شانهٔ وی چنان ضربتی زد که او را سخت مجروح گردانید، و مسلمانان او را به درگاه حمل کردند. ابودجانه نیز- صاحب همان دستار سرخرنگ- بر عبدالله بن جابر حمله آورد، و با شمشیر چنان ضربتی بر وی زد که سرش را از پیکر جدا کرد و به سویی پراند.
در اثنای این کارزار سخت، مسلمانان را خوابهای کوتاه عارض میگردید، و این آرامشی از جانب خداوند برای آنان بود؛ چنانکه قرآن از آن حکایت دارد. ابوطلحه گوید: من از جمله کسانی بودم که در ماجرای احد آن خوابهای کوتاه مرا فرا گرفت، و چنان بود که شمشیرم بارها از دستم افتاد، میافتاد و برمیگرفتم؛ میافتاد و برمیگرفتم!
در پرتو این فرماندهی حکیمانه و این شجاعت قهرمانانه، این گردان تازه تشکیل شده از سپاه اسلام، بطور منظم، راه خود را به سوی شکاف کوه در پیش گرفت، و برای بقیهٔ سپاهیان نیز راهی گشود که بتوانند خود را به این جای امن در دل کوه برسانند. به تدریج، سپاهیان اسلام دسته دسته به آنحضرت ملحق شدند، و با این ترتیب، نبوغ نظامی خالد در برابر نبوغ فرماندهی حضرت رسولاکرم -صلى الله علیه وسلم- شکست خورد.
✍ادامە دارد...
@Sirat_mustaqem00🍃
"حضور مجدد پیامبر در عرصهٔ فرماندهی"
وقتی مصعب به قتل رسید، رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- لوای مسلمین را به دست علی بن ابیطالب دادند. وی نیز کارزاری کارساز کرد.
دیگر صحابیانی که در اطراف آنحضرت بودند نیز قهرمانیهای بینظیری از خویش نشان دادند؛ همزمان، هم دفاع میکردند، و هم میجنگیدند.
سرانجام، پیامبر بزرگ اسلام، توانستند راهی باز کنند، و خودشان را به لشکرشان که در حلقهٔ محاصره بودند برسانند. همینکه به نزدیکی افراد لشکر اسلام رسیدند، کعب بن مالک ایشان را شناخت، و او نخستین کسی بود که آنحضرت را شناخت. با صدای بلند فریاد زد: ای جماعت مسلمانان، مژده دهید؛ این شخص رسولاللهاند!
حضرت نبیاکرم -صلى الله علیه وسلم- به او اشارت فرمودند که ساکت شود؛ چون نمیخواستند مشرکان از جا و مکان ایشان باخبر شوند! اما، این صدا به گوش مسلمانان رسید، و مسلمانان از اطراف به سوی ایشان دویدند، تا آنکه سی تن از یاران آنحضرت پیرامون ایشان گرد آمدند.
پس از این تجمع مجدد سپاهیان اسلام، رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- حرکت منظم بسوی شکاف کوه را آغاز کردند، و برای این منظور، از میان صفوف مشرکان مهاجم میگذشتند؛ مشرکان نیز بر شدت حمله و هجومشان افزودند؛ و با کوشش هرچه تمامتر میخواستند نگذارند این حرکت صورت بگیرد؛ اما، در برابر شجاعت و شهامت شیران اسلام کاری از پیش نبردند.
عثمان بن عبدالله مغیره، یکی از سوارکاران مشرکین، به سوی رسولخدا -صلى الله علیه وسلم- حمله برد وی گفت: زنده نمانم اگر زنده بمانی! رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- از جای برخاستند تا با او رویارو شوند؛ اما اسب وی پایش در گودالی گیر کرد. حارث بن صِمّه نیز رسید و با او گلاویز گردید، و ضربتی بر پایش زد، و او را بر جایش نشانید؛ آنگاه، بر او حمله برد و اسلحهٔ او را گرفت، و به رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- پیوست.
عبدالله بن جابر، سوار کار دیگری از سواره نظام لشکر مکه، بر حارث بن صمه حمله برد، و با شمشیر بر شانهٔ وی چنان ضربتی زد که او را سخت مجروح گردانید، و مسلمانان او را به درگاه حمل کردند. ابودجانه نیز- صاحب همان دستار سرخرنگ- بر عبدالله بن جابر حمله آورد، و با شمشیر چنان ضربتی بر وی زد که سرش را از پیکر جدا کرد و به سویی پراند.
در اثنای این کارزار سخت، مسلمانان را خوابهای کوتاه عارض میگردید، و این آرامشی از جانب خداوند برای آنان بود؛ چنانکه قرآن از آن حکایت دارد. ابوطلحه گوید: من از جمله کسانی بودم که در ماجرای احد آن خوابهای کوتاه مرا فرا گرفت، و چنان بود که شمشیرم بارها از دستم افتاد، میافتاد و برمیگرفتم؛ میافتاد و برمیگرفتم!
در پرتو این فرماندهی حکیمانه و این شجاعت قهرمانانه، این گردان تازه تشکیل شده از سپاه اسلام، بطور منظم، راه خود را به سوی شکاف کوه در پیش گرفت، و برای بقیهٔ سپاهیان نیز راهی گشود که بتوانند خود را به این جای امن در دل کوه برسانند. به تدریج، سپاهیان اسلام دسته دسته به آنحضرت ملحق شدند، و با این ترتیب، نبوغ نظامی خالد در برابر نبوغ فرماندهی حضرت رسولاکرم -صلى الله علیه وسلم- شکست خورد.
✍ادامە دارد...
@Sirat_mustaqem00🍃