Adabiyat.ahmadi63


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


ارتباط با ادمین
@Aboozar_Ahmadi63

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


دستور زبان فارسی کنکور.pdf
4.4Мб
دستور زبان فارسی جامع کنکور
تالیف: دکتر ابوذر احمدی
#احمدی_جزوه
#احمدی_جزوه_دستور
#احمدی_جزوه_دستور_نسخه_یک
#احمدی_جزوه_دستور_رنگی_نسخه_یک
@adabiyat_ahmadi


آرایه های ادبی کنکور.pdf
4.1Мб
آرایه‌های ادبی جامع کنکور
تالیف: دکتر ابوذر احمدی
#احمدی_جزوه
#احمدی_جزوه_آرایه_ادبی
#احمدی_جزوه_آرایه_ادبی_نسخه_یک
#احمدی_جزوه_آرایه_ادبی_رنگی_نسخه_یک

@adabiyat_ahmadi


Репост из: Adabiyat.ahmadi63
معنی_ابیات_و_عبارات_فارسی_دهم_چاپ98.pdf
2.0Мб
معنی ابیات و عبارات فارسی دهم چاپ ۹۸ نسخه ۱
تالیف: دکتر ابوذر احمدی
توجّه داشته باشید که با توجّه به تغییر جزئی کتب در هر سال، نسخه‌ی مرتبط با سال تحصیلی خود را مطالعه یا تکثیر بفرمائید.
#احمدی_معنی
@adabiyat_ahmadi


http://movahedacademy.ir/files/1398102294548515400.mp4

جمع بندی فارسی یازدهم، ترم اول
@adabiyat_ahmadi


Репост из: Adabiyat.ahmadi63
تاریخ ادبیات کنکور
سال دهم:
🍉الهی نامه👈 عطار نیشابوری
🍊داستان های صاحبدلان👈 به کوشش محمدی اشتهاردی
🍋قابوس نامه👈 عنصرالمعالی کیکاووس
🍌نصاب الصبیان👈 ابونصر فراهی
🍍داستان خسرو👈 عبدالحسین وجدانی
🍎سفرنامه👈 ناصر خسرو
🍏اتاق آبی👈 سهراب سپهری
🍐ارزیابی شتاب زده👈 جلال آل احمد
🍑اسرار التوحید👈 محمد بن منوّر
🍒تفسیر سوره یوسف👈 احمد بن محمد بن زید طوسی
🍓پیوند زیتون بر شاخه ترنج👈 سید علی موسوی گرمارودی
🍅سیاست نامه👈 خواجه نظام الملک طوسی
🥥من زنده‌ام👈 معصومه آباد
🥝محمود شاهرخی متخلص جذبه
🥑مثنوی معنوی👈 مولانا
🍆اخلاق محسنی👈 حسین واعظ کاشفی
🥕هفت پیکر👈 نظامی
🌽داستان‌های دل‌انگیز ادب فارسی👈 زهرا کیا(خانلری)
🌶لطایف الطوایف👈 فخر الدین علی صفی
🥔سمفونی پنجم جنوب👈 ترجمه محمد شکرچی، ناهید نصیحت و سید هادی خسروشاهی، با کاهش و اندکی تغییر(نزارقبانی)
🥦مائده‌های زمینی و مائده‌های تازه👈 آندره ژید، ترجمه‌ی مهستی بحرینی
🍄بینوایان👈 ویکتور هوگو

سال یازدهم:
🍎فرهاد و شیرین👈 وحشی بافقی
🍍بوستان👈 سعدی
🍌بهارستان👈 جامی
🍋تاریخ بیهقی👈 ابوالفضل بیهقی
🍊تحفة الاحرار👈 جامی
🍉زندگانی جلال الدین محمد مشهور به مولوی👈 بدیع الزمان فروزان‌فر
🥥اسرار التوحید👈 محمد بن منوّر
🍅روزها👈 محمد علی اسلامی نَدوشن
🍓میثاق دوستی👈 لطفعلی صورتگر
🍒لیلی و مجنون👈 حکیم نظامی گنجه‌ای
🍑تذکرة الاولیا👈 عطار نیشابوری
🍐مرصاد العباد من المبدا الی المعاد👈 نجم الدین رازی (معروف به دایه)
🍏غزلیات شمس👈 جلال الدین محمد مولوی
🌶عباس میرزا آغازگری تنها👈 مجید واعظی
🌽زندان موصل(خاطرات اسیر آزاد شده اصغر رباط جزی)👈 کامور بخشایش
🥝محمد علی مجاهدی(تخلص:پروانه)
🥦متن به یاد ۲۲ بهمن👈 سید ضیا الدین شفیعی
🥜هم صدا با حلق اسماعیل👈 سید حسن حسینی
🍄کاوه دادخواه👈 غلامحسین یوسفی
🥑روضه‌ی خلد👈 مجد خوافی
🍎حمله ی حیدری👈 باذل مشهدی
🍒کلیله و دمنه👈 ترجمه ابولمعالی نصرالله منشی
🍐جوامع الحکایات و لوامع الرّوایات👈 محمد عوفی
🍌شلوارهای وصله دار👈 رسول پرویزی
🥥سه دیدار👈 نادر ابراهیمی
🍉ماه نو و مرغان آواره👈 رابیندرانات تاگور
🍋پیامبر و دیوانه👈 جبران خلیل جبران
🍅دیوان غربی_شرقی👈 یوهان ولفگانگ گوته
🍍پرنده‌ای به نام آذرباد👈 ریچارد باخ (ترجمه سودابه پرتویی)

سال دوازدهم:
🍇گلستان👈 سعدی
🍈کلیله و دمنه👈 ترجمه نصرالله منشی
🍉روایت سنگر سازان ۲👈 عیسی سلمانی لطف آبادی
🍊قصه‌ی شیرین و فرهاد👈 احمد عرب لو
🍋مثنوی معنوی👈 مولوی
🍌فیه ما فیه👈 مولوی
🍍فی حقیقة العشق👈 شهاب الدین سهرودی
🍎تمهیدات👈 عین القُضات همدانی
🍏مثل درخت در شب باران👈 محمدرضا شفیعی کدکنی (متخلص به م.سرشک)
🍑از پاریز تا پاریس👈 محمد ابراهیم باستانی پاریزی
🍒تذکرة الاولیا👈 عطار نیشابوری
🍓کویر👈 دکتر علی شریعتی
🍅بخارای من ایل من👈 محمد بهمن بیگی
🥥دری به خانه خورشید👈 سلمان هراتی
🥝تیرانا👈 محمد رضا رحمانی(مهرداد اوستا)
🥑سانتاماریا👈 سید مهدی شجاعی
🍆در حیاط کوچک پاییز در زندان👈 اخوان ثالث
🥔منطق الطیر👈 عطار نیشابوری
🥕سندباد نامه👈 ظهیری سمرقندی
🌽کباب غاز👈 محمد علی جمالزاده
🌶ارمیا👈 رضا امیرخانی
🥒هوا را از من بگیر خنده‌ات را نه👈 پابلو نرودا
🥦شعر مسافر👈 یوهان کریستف فردریش شیللر
🍄غزلواره‌ها👈 شکسپیر
🥜قصه‌های دوشنبه👈 آلفونس دوده ترجمه‌ی عبدالحسین زرّین کوب

👈👈👈 یه روز کاربرد میوه‌ها رو می‌فهمید.😊😊😊
#احمدی_تاریخ_ادبیات
@adabiyat_ahmadi


📕
بشنو از من چون حكايت می‌كنم
خواب ديشب را روايت می‌كنم

ديشب اندر خواب ديدم مولوی
شاعر صد‌ها هزاران مثنوی

روح او از قونيه تيک آف كرد
يک نظر بر عالم اطراف کرد

چون گذشت از مرز بازرگان همی
زير لب می‌خواند با خود مثنوی

هر كسی كو دور ماند از اصل خويش
باز جويد روزگار وصل خويش

او به‌سوی بلخ و مشرق می‌شتافت
با سماعش لايه‌های جو شكافت

گفتم ای مولای خوب و پاک ما
بلخ ديگر نيست جزو خاک ما

بلخ و خوارزم و بخارا از وطن
گشته منفکّ و به كلّی راحتن

گفت پس كو باميان و نخجوان
يا سمرقند و هرات و ايروان

گفتم اينها چون زيادی بوده‌اند
پادشاه از كيسه‌شان بخشيده‌اند

گفت پس اندر كدامين سرزمين
می‌زيند ايرانيان راستين؟

گفتمش شيراز و رشت و اصفهان
زاهدان، تبريز و سمنان، سيستان

مشهد و ساری، اراک و بيرجند
عده‌ای هم که ز ايران رفته‌اند

گفت اكنون مركز ايران كجاست؟
در كدامين شهر غوغاها بپاست؟

گفتمش تهران بود، مولای ما
ليدر تورت شوم با من بيا

بردمش با خود به تهرانِ بزرگ
آن كلانشهر عظيم و بس سُترگ

چون كه دود شهر را از دور ديد
از تعجب يک وجب از جا پريد

گفت این دود پراکنده ز چیست؟
آتشی در نیسِتان یا خرمنی است؟

زود باش آتش گرفته شهرتان
كن خبر داروغه و آتش‌نشان

گفتمش مولا نزن تو بال‌بال
دودِ خودروهاست بابا بی‌خيال

ما همه مشتاق آثار تویيم
عاشق و سرمست اشعار توييم

نام خود بينی به‌هرجا بنگری
سردر كافه، هتل يا زرگری

هم چهارراه و خيابان، مولوی
كوچه و بن‌بست و ميدان، مولوی

گفت من آگه نبودم اينقدر
عاشق شعريد و فرهنگ و هنر

دست من گير و به آنجاها ببر
تا ببينم مردم كُوی و گذر

بردمش با خود خيابان خودش
مطمئن بودم كه می‌آيد خوشش

از سرا و تيمچه، تا پامنار
از سر بازارچه، تا پاچنار

می‌كشاندم مولوی را با خودم
در ميان ازدحام و دود و دم

خلق در طول خيابان‌ها روان
بين خودروها ولو پير و جوان

بوق و سوت و گاز و ويراژ و موتور
گوييا گُم‌گشته با بارش شتر

كودكی اموال دزدی می‌فروخت
گوشی همراه و ارز و كارتِ سوخت

يك گروه مال‌خر در چارراه
هم بساط سرقت گوشی به راه

بين شرخرها و دلالان ارز
شد پشيمان آمده اين سوی مرز

الغرض ملای رومی مولوی
در خيابان خودش شد منزوی

آنقدر گرداندمش بالا و پست
گفت اوه ای دوست بس حالم بد است

من شدم سردرد ازین غوغا و داد
آتش است اين بانگها و نيست داد

بردمش جايی مصفّا و خنک
قيطريه، زعفرانيه، ونک

ماركت و پاساژ و كافی‌شاپ و مال
تا مگر يادش رود آن قيل و قال

چون كه او برچسب قيمت‌ها بديد
نعره‌ای زد جامه‌اش بر تن دريد

رو به صحرا و بيابان‌ها نمود
گفتمش ‌ای شيخ اين حالت چه بود؟

گفت بخشيدم عطايش بر لقا
اين چه بلوايی است يارب، خالقا

هم شلوغی، دود و اين آلودگی
هم گرانی، آخر اين شد زندگی؟

ای دو صد رحمت به روم و ترکیه
این وطن انگار هرکی هرکیه

باز گردم بر مزارم که ممات
بهتر از این‌گونه در قید حیات
@adabiyat_ahmadi




Репост из: Adabiyat.ahmadi63


Репост из: Adabiyat.ahmadi63
پارادوکس (متناقض نما)
متناقض‌گویی یا ضد و نقیض‌گویی است که هم در شعر وجود دارد و هم در نثر. و آن وقتی است که قسمتی از کلام متناقض قسمت دیگر باشد. به بیت زیر توجه کنید.
چشم دل باز کن که جان بینی
آن‌چه نادیدنی است آن بینی

در مصراع دوم «آن بینی» متناقضِ «آن‌چه نادیدنی است» می‌باشد.
متناقض‌نما به دو صورت می‌آید:
۱- جمله و عبارت که معمولاً یک یا دو جمله است.
۲-ترکیبِ وصفی یا اضافی
۳ - پارادکس واژه

۱- پارادوکس در جمله
الف) دو جمله‌ای
ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی، چراغ دل برافروزی

باد معمولاً و قاعدتاً چراغ را خاموش می‌کند. حال آن‌که حافظ می‌گوید اگر از این باد کمک بگیری چراغ را روشن‌تر می‌کنی.
ب) یک جمله‌ای
هر گاه قسمتی از یک جمله، قسمت دیگر را نقض کند یا ضد قسمت دیگر باشد.

از خلاف آمده عادت بطلب کام که من
کسب جمعیّت از آن زلف پریشان کردم

اینکه شاعر از زلف پریشان معشوق، طلب جمعیّت خاطر و آسودگی می کند، پارادوکس دارد.

۲- پارادوکس ترکیب
پارادوکس اکثراً به صورت ترکیب وصفی «تبِ سرد» یا ترکیب اضافی «دریایِ آتش» در شعر و نثر به کار می‌رود و آن آوردن دو کلمه متضاد به صورت «ترکیب اضافه شده» است.
حاصل ذوق و هنر، خون جگر بود مرا
این هم از "بی‌هنری‌هایِ هنر" بود مرا

گوش مروتی کو کز ما نظر نپوشد؟
دست غریق یعنی "فریادِ بی‌صدایم"

پارادوکس گاه جمع کردن دو ویژگی متضاد در یک چیز است.
به یاد کاکُل پرتاب و زلف پُر چینش
دل من است که هم جمع و هم پریشان است

با من آمیزش او الفت موج است و کنار
دم به دم با من و پیوسته گریزان از من

توجه: آوردن دو کلمه متضاد زمانی پارادوکس می‌باشد که به هم اضافه شده باشند و به صورت « ــ + ـِ یا یِ + ــ » آمده باشند. و گرنه آوردن دو کلمه‌ی متضاد به صورت « ــ + و + ــ » یا جدا از هم آرایه تضاد می‌سازند.

نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است

دشمن دانا که غم جان بود
بهتر از آن دوست که نادان بوَد

چند مثال دیگر:

گر تو خواهی تا شوی مرد ای پسر
هیچ درمان نیست چون درد ای پسر

ما هیچ متاعان، خجل از قدر رواجیم
در کشور ما رونق بازار کسادی است

دعوی هستی در این میدان دلیل نیستی است
هر که فانی می‌شود، موجود می‌دانیم ما

بیدل این کم همتان بر عزّ و جاه
فخرها دارند و عاری بیش نیست

ز بندگی شما صد هزارم آزادی است
که سلطنت کند آن کاو بُود گدای شما

۳- پارادوس می‌تواند در یک واژه باشد. مانند: خراب‌آباد

در صورت رضایت، کانال را به دیگران معرفی کنید.
#احمدی_آرایه
#احمدی_آرایه_پارادوکس
@adabiyat_ahmadi


Репост из: Adabiyat.ahmadi63
تفاوت تضمین و تلمیح
تضمین آوردن عین مطلب یه شاعر یا نویسنده است ولی تلمیح به معنی به گوشه چشم اشاره کردن و آوردن قسمت کم یا اشاره به یک آیه، حدیث، داستان عاشقانه و ... است.
ابیات زیر از سعدی است که بیت دوم را عینا از شعر فردوسی آورده است.
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
"میازار موری که دانه‌کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است"
سعدی دقیقا یک بیت شعر فردوسی را در شعر خود آورده و این بیت نه حدیث نه آیه نه یک داستان عاشقانه یا تاریخی‌است. نکته قابل توجه در تضمین اشاره به نام شخصی است که اثرش تضمین شده است. البته همیشه این اشاره وجود ندارد. در ضمن تضمین ها را در گیومه می آورند ولی تلمیح اینطور نیست.
بیت زیر تلمیح دارد که نه به آن اشاره شده است و نه در گیومه آمده است.
چه فرهادها مُرده در کوه‌ها
چه حلاج‌ها رفته بر دارها

تلمیح گاه ترجمه یک آیه یا حدیث است. بیت زیر به حدیث نبوی " اطلبوا العلم من المهد الی اللحد"
چنین گفت پیغمبر راست‌گوی
ز گهواره تا گور دانش بجوی

توجه: بیشتر تلمیحات، تلمیح به آیه، حدیث و داستان عاشقانه یا تاریخی است.
#احمدی_آرایه
#احمدی_آرایه_تلمیح
#احمدی_تضمین
@adabiyat_ahmadi


Репост из: Adabiyat.ahmadi63
کدام کلمات املای مهم‌تری دارند؟
در میان غلط‌های املایی سوالات کنکور ۹۹٪ واژگان مربوط به واژگان عربی است. واژگانی که ریشه عربی دارند. و یکی از حروف " ذ ز ض ظ - ح ه - ت ط - ث ص س - ق غ - ع ء " در آن‌ها به کار رفته است. در این میان واژگانی که با هر دو املا وجود دارند مهم‌ترند. مثلا واژه قریب از قانع مهم‌تر است. چرا که واژه مشابه آن یعنی غریب وجود دارد ولی واژه غانع وجود ندارد.
همانطور که متوجه شدید توجه به معنا مهم‌ترین نکته است که واژه‌اای را انتخاب کنیم که از نظر معنایی با جمله هم‌خوانی داشته باشد.
بالاتر گفتیم کلماتی که ریشه عربی دارند مهم‌هستند. پس می‌توانیم از هم‌خانواده‌ها برای دست‌یابی به املا استفاده کنیم. مثلا واژه های قُرب و مُقرّب کمک می کنند که واژه قریب را برای معنای نزدیک انتخاب کنیم.
#احمدی_املا
@adabiyat_ahmadi


Репост из: Adabiyat.ahmadi63
پارادوکس (متناقض نما)
متناقض‌گویی یا ضد و نقیض‌گویی است که هم در شعر وجود دارد و هم در نثر. و آن وقتی است که قسمتی از کلام متناقض قسمت دیگر باشد. به بیت زیر توجه کنید.
چشم دل باز کن که جان بینی
آن‌چه نادیدنی است آن بینی

در مصراع دوم «آن بینی» متناقضِ «آن‌چه نادیدنی است» می‌باشد.
متناقض‌نما به دو صورت می‌آید:
۱- جمله و عبارت که معمولاً یک یا دو جمله است.
۲-ترکیبِ وصفی یا اضافی
۳ - پارادکس واژه

۱- پارادوکس در جمله
الف) دو جمله‌ای
ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی، چراغ دل برافروزی

باد معمولاً و قاعدتاً چراغ را خاموش می‌کند. حال آن‌که حافظ می‌گوید اگر از این باد کمک بگیری چراغ را روشن‌تر می‌کنی.
ب) یک جمله‌ای
هر گاه قسمتی از یک جمله، قسمت دیگر را نقض کند یا ضد قسمت دیگر باشد.

از خلاف آمده عادت بطلب کام که من
کسب جمعیّت از آن زلف پریشان کردم

اینکه شاعر از زلف پریشان معشوق، طلب جمعیّت خاطر و آسودگی می کند، پارادوکس دارد.

۲- پارادوکس ترکیب
پارادوکس اکثراً به صورت ترکیب وصفی «تبِ سرد» یا ترکیب اضافی «دریایِ آتش» در شعر و نثر به کار می‌رود و آن آوردن دو کلمه متضاد به صورت «ترکیب اضافه شده» است.
حاصل ذوق و هنر، خون جگر بود مرا
این هم از "بی‌هنری‌هایِ هنر" بود مرا

گوش مروتی کو کز ما نظر نپوشد؟
دست غریق یعنی "فریادِ بی‌صدایم"

پارادوکس گاه جمع کردن دو ویژگی متضاد در یک چیز است.
به یاد کاکُل پرتاب و زلف پُر چینش
دل من است که هم جمع و هم پریشان است

با من آمیزش او الفت موج است و کنار
دم به دم با من و پیوسته گریزان از من

توجه: آوردن دو کلمه متضاد زمانی پارادوکس می‌باشد که به هم اضافه شده باشند و به صورت « ــ + ـِ یا یِ + ــ » آمده باشند. و گرنه آوردن دو کلمه‌ی متضاد به صورت « ــ + و + ــ » یا جدا از هم آرایه تضاد می‌سازند.

نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است

دشمن دانا که غم جان بود
بهتر از آن دوست که نادان بوَد

چند مثال دیگر:

گر تو خواهی تا شوی مرد ای پسر
هیچ درمان نیست چون درد ای پسر

ما هیچ متاعان، خجل از قدر رواجیم
در کشور ما رونق بازار کسادی است

دعوی هستی در این میدان دلیل نیستی است
هر که فانی می‌شود، موجود می‌دانیم ما

بیدل این کم همتان بر عزّ و جاه
فخرها دارند و عاری بیش نیست

ز بندگی شما صد هزارم آزادی است
که سلطنت کند آن کاو بُود گدای شما

۳- پارادوس می‌تواند در یک واژه باشد. مانند: خراب‌آباد

در صورت رضایت، کانال را به دیگران معرفی کنید.
#احمدی_آرایه
#احمدی_آرایه_پارادوکس
@adabiyat_ahmadi


Репост из: Adabiyat.ahmadi63
حُسن تعلیل
حُسن تعلیل به معنای "زیبایی علت" و آوردن دلیلی غیر واقعی و ادبی است. و آن هنگامی است که شاعر یا نویسنده برای یک موضوع، دلیلی غیرمنطقی و خیال‌انگیز بیاورد. شاعر در بیت زیر علت باریدنِ باران را، بدعهدی روزگار می‌داند.

رسم بدعهدی ایّام چو دید ابر بهار
گریه‌اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد

یا در بیت زیر، شاعر با دلیلی ادبی و شاعرانه، عدم توجه به معشوق و ذکر نکردن نام آن را توجیه می‌کند.

نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی

نکته: با توجه به این‌که حُسن تعلیل معمولاً با آوردن علّت همراه است، بهتر است حروف تعلیل و سبب و علّت را بشناسیم. معمولاً ابیاتی که این حروف را داشته باشند، حُسن تعلیل نیز دارند. «که، از، زِ، تا، چون به معنای به این دلیل که، زیرا که، چون‌که، به خاطر این‌که و ... »

تا چشم بشر نبیندت روی
بنهفته به ابر چهرِ دلبند

«به خاطر این‌که» چشم بشر، رویت را نبیند، چهره‌ات را در ابرها فرو برده‌ای.

از آن مرد دانا دهان دوخته است
که بیند که شمع از زبان سوخته است

مرد دانا «به این سبب» ساکت است و دهانش را بسته است که می‌بیند: شمع به سبب باز شدن دهانش و سوختن زبانش «فتیله‌اش» می‌سوزد.

عجب نیست بر خاک اگر گُل شکفت
که چندین گُل اندام درخاک خُفت

«به این دلیل که» انسان‌‌های گل‌اندام در خاک دفن شده‌اند، از خاک گل می‌روید.

توجه: گاه حسن تعلیل پاسخ خیال‌انگیز به یک سؤال است. (سؤال و تعجب)

چرا خم گشته می‌گردند پیران جهان‌دیده؟!
به زیر خاک می‌جویند ایام جوانی را

گفتم این سلسلة زلف بُتان از پیِ چیست؟!
گفت حافظ گِله‌ای از دل شیدا می‌کرد

چند بیت دیگر
تا چشم تو ریخت خون عشاق
زلف تو گرفت رنگ ماتم

گر شاهدان نه دُنیی و دین می‌برند و عقل
پس زاهدان برای چه خلوت گزیده‌اند؟!

#احمدی_آرایه
#احمدی_آرایه_حسن_تعلیل
@adabiyat_ahmadi


Репост из: Adabiyat.ahmadi63
حذف به قرینه
در زبان ادبی بنا بر دلایلی از جمله پرهیز از تکرار یا بلاغت کلام، قسمتی از جمله مخصوصاً فعل را نمی‌آورند و حذف می‌کنند. این حذف‌ها دو نوع‌اند.

حذف به قرینه لفظی: هرگاه واژه یا واژگان حذف شده از جمله، در جمله قبل یا بعد یا در کلام وجود داشته باشد.

منت خدای را عزّوجلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. (به شکر اندرش مزید نعمت است) «است» از جمله دوم حذف شده‌ است و چون آن لفظ در جمله قبل وجود دارد، حذف به قرینه لفظی می‌گویند.

بفرمود گنجینه‌ی گوهرش
فشاندند در پای و زر بر سرش
(زر بر سرش فشاندند)، «فشاندند» از پایان آن حذف شده است و چون در جمله قبل لفظ «فشاندند» وجود دارد، حذف به قرینه لفظی است.

توجه: حذف نهاد از جمله، حذف محسوب نمی‌شود. در واقع منظور از حذف، حذف فعل یا قسمتی است که فعل در آن باشد.

گویند مگو سعدی، چندین سخن از عشقش
آن‌ها می‌گویند... «آن‌ها» نهاد است که حذف شده است ولی این حذف را در نظر نمی‌گیریم.

حذف به قرینه‌ی معنوی: هرگاه واژه یا واژگان حذف شده در کلام وجود نداشته باشد.

من آبروی نخواهم ز بهر نان دادن
که پیش طایفه‌ای مرگ به که بیماری

(که پیش طایفه‌ای مرگ از بیماری بهتر است.) «است» از جمله حذف شده است و چون در کلام وجود ندارد و از راه معنی به آن پی می‌بریم آن را حذف به قرینه معنوی می‌گویند.

نه هر چه به قامت مهتر، به قیمت بهتر.

فعل «است» از هر دو جمله حذف شده است و چون در کلام وجود ندارد حذف به قرینه معنوی است.
نه هر چه به قامت مهتر است،‌به قیمت بهتر است.

نکته: فعل اسنادی، مخصوصاً «است» بسیار به قرینه حذف می‌شود.

رسید ناله سعدی به هر که در آفاق
هم آتشی زده‌ای تا نفیر می‌آید

فعل «اسنادی» از پایان مصراع اول حذف شده است. رسید ناله سعدی به هر که در آفاق بود یا است.

نکته: بعد از کلمات تفضیل (بهتر، به، داناتر و...) معمولاً فعل اسنادی حذف می‌شود.

آن به که نظر باشد و گفتار نباشد
(آن بهتر است که...)

الهی آن ده که آن به. (بهتر است)

ای دوست شکر بهتر یا آن‌که شکر سازد؟... (ای دوست شکر بهتر است یا...)

نکته: بعد از حروف قسم مانند "به" در معنای "به .... قسم می‌خورم"، معمولاً عبارت «قسم می‌خورم» به قرینه معنوی حذف می‌شود.

به دوستی که ز دست تو ضربت شمشیر
چنان به ذوق ارادت خورم که حلوا را

به دوستی ای که با تو دارم قسم می‌خورم ...

به جان دوست که غم پرده برشما ندرد
گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید
به جان دوست قسم می‌خورم

نکته: به از عبارت‌هایی مانند"به نام ..." فعلِ "شروع می‌کنم" به قرینه‌ی معنوی حذف می‌شود.
به نام چاشنی‌بخش زبان‌ها (شروع می‌کنم)
حلاوت‌سنج معنی در بیان‌ها (شروع می‌کنم)

نکته: بعد از ترکیباتی مانند "بلند آن سر که ..." فعل "است" به قرینه معنوی حذف می‌شود.
بلند آن سر (است) که او خواهد بلندش
نژند آن دل (است) که او خواهد بلندش


#احمدی_دستور
#احمدی_دستور_حذف
@adabiyat_ahmadi63


Репост из: Adabiyat.ahmadi63


Репост из: Adabiyat.ahmadi63


Репост из: Adabiyat.ahmadi63


Репост из: Adabiyat.ahmadi63
#احمدی_قرابت
#احمدی_قرابت_معنایی
@adabiyat_ahmadi


Репост из: Adabiyat.ahmadi63


Репост из: Adabiyat.ahmadi63

Показано 20 последних публикаций.

3 573

подписчиков
Статистика канала