[یادداشت زیر را اوایل هفتهٔ پیش نوشتهام و امروز (شنبه، بیستم آبان ۱۳۹۶) در روزنامهٔ جامعهٔ فردا منتشر شده است، با چند خطای جزئی، عمدتاً در کموزیادیِ ویرگولها، که گفتم و از دیدگان «خطاپوش» دوستان بهدور ماند.]
«جایزهٔ درستنویسی مطبوعات و چند نکته»
فرهنگستان زبان و ادب فارسی پنج سال است، «به نشانهٔ قدرشناسی از رسانههایی که زبان فارسی را پاس میدارند»، در پایان جشنوارهٔ مطبوعات، جوایزی اهدا میکند به روزنامهها و مجلهها و پایگاههای خبری و خبرگزاریهایی که در «درستنویسی» برتر از اقران خود بودهاند، و زبان و نگارش نسبتاً سالمتری در آنها بهکار رفته است. در زمانهٔ وفور قریببه ابتذالِ بزرگداشتها و تجلیلها و جایزههای دولتی و خصوصی، کم کسی در اهمیت و ضرورت وجود چنین جایزهای شک میکند، بخصوص که متولیِ جایزه هم کاملاً با موضوع آن مرتبط است. «فرهنگستان»، در هر مملکتی، از اصلیترین و صاحبصلاحیتترین مراجع داوری دربارهٔ درستنویسی است. بهعلاوه، از اخبار و گزارشهایی هم که فرهنگستانیها منتشر کردهاند، بهنظر میرسد بررسیهای اولیه و غربال کردن نشریاتی که به مراحل نهایی میرسند بیعجله و بهدقت اجرا شده است. در شایستگی اغلب داورانی هم که نتایج نهایی با رأی آنان معلوم میشود جای تردید نیست (نامهای داوران در «وبگاه» فرهنگستان منتشر شده است). اینهمه را به فال نیک باید گرفت.
مثل تمام بخشهای جشنواره و نمایشگاه مطبوعات، اینجا هم بهنظر میرسد رقابت مؤسسات مطبوعاتی ثروتمند دولتی با نشریات بخش خصوصی منصفانه نیست، اما دربارهٔ جایزهٔ درستنویسی، از این بابت، چندان نگران نباید بود، چون میدانیم عرض و طول دفاتر روزنامهها، و تعداد کارکنانشان، لزوماً، رابطهٔ مستقیمی با جدیتر گرفتن درستنویسی و ویراستاری ندارد؛ ایبسا نشریات جمعوجورتر، حتی کمخوانندهتری، که اهتمام بیشتری به این امور دارند تا رقبای متموّل و پرخوانندهشان.
آیا جایزهٔ درستنویسی حاصل توانایی و سختکوشیِ ویراستاران نشریات است؟ تاحدودی بله، ولی نه کاملاً. دستکم برخی از نشریات برگزیده، تا آنجا که باخبرم، ویراستار دارند. چند نفری از این ویراستارها را هم میشناسم و میدانم کارشان خوب است، اما مدیران و سردبیران و سیاستگذاران نشریات، دبیران سرویسها، و تمام کسانی که تصمیم میگیرند نوشتن مطالب را به چهکسانی بسپارند و میتوانند رضایت نویسندگان خوشقلم را به همکاری جلب کنند، خبرنگاران و گزارشگران، و البته نویسندگان و مترجمان همکار این نشریات هم، بیگمان، در این موفقیت سهیم بودهاند، هرچند نصیبی از جایزهٔ مادی نبرند.
در میان «نشریات با موضوع افزایش سواد علمی جامعه»، رتبهٔ اول نصیب شهرکتاب شد، مجلهای که انتشارش بیش از ۱۴ شماره در کمتر از دو سال (از بهار ۱۳۹۴ تا زمستان ۱۳۹۵) دوام نیاورد. چند شمارهٔ آخرش، بهلحاظ شکلی و محتوایی، بسیار بهتر از اولین شمارهها بود؛ قطعاً اشکالات و ایرادهایی داشت، ولی بسیاری از عیبهایش برطرف شده بود؛ همهچیزش، از حروفنگاری و صفحهآرایی و گرافیک بگیرید تا نسخهپردازی و نمونهخوانی و ویرایش فنی و زبانی، بهمرور بهتر شده بود. برخلاف بسیاری از مجلههای این روزگار، چنین نبود که نثر معدودی از مطالبش درخشان باشد و مابقی شلخته و شتابزده و کلیشهای و پرخطا. بخصوص در آخرین شمارهها، در املا و رسمالخط و، از آن دشوارتر، نشانهگذاریِ تمام مطالب بهحدی از یکدستی و نظاممندی رسیده بود که در میان مجلات این روزگار (گذشته از استثناهایی مثل نامهٔ فرهنگستان) بسیار کمسابقه است. تروتمیز بودنش گاهی سبب میشد حتی مطالب نامرتبط آن را پیش از مطالب مرتبط با علاقه و کارم در برخی مجلههای دیگر بخوانم. دربارهٔ تجربهٔ همکاری قلمی نسبتاً منظم با این مجله (در نیمی از شمارههایش، یک یا دو نوشته دارم) هم شهادت میدهم که از ویرایش سلیقهای و دستمال بستن به سری که درد نکند اثری ندیدم. پای صحبت اغلب سردبیران و ویراستاران که بنشینید، مدعیاند هیچ کلمهای را «سلیقهای» عوض نمیکنند و برای تکتک دست بردنها «دلیل» دارند، ولی در عمل ممکن است «امّا»ی شما را به «ولی» وتبدیل کنند، چون به گوششان خوشآهنگتر است (نمونهای واقعی از تجربهٔ خودم). شهرکتاب از این مزاحمتها هم برای نویسنده، و بالمآل برای خواننده، نداشت.
باری، تعارف را اگر کنار بگذاریم، این بهتر شدنها تأثیر معنیداری در افزایش فروش مجله نداشت. وقتی شمارگان متوسط کتابهامان کمتر از یکهزار نسخه است، مجلهای را هم که عمدهٔ مطالبش معرفی و نقد کتاب است (و مخاطبانِ بالقوهاش صرفاً «برخی از» کتابخوانها هستند که بیشترشان مشتری مجلههای قدیمیترِ این حوزهاند) انتظار نمیرود چندهزار نفر بخرند و با کمک آگهیها و یارانههای گوناگون نه به سوددهی بلکه به ضرردهیِ کمتر برسد.
@alvandbh
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
«جایزهٔ درستنویسی مطبوعات و چند نکته»
فرهنگستان زبان و ادب فارسی پنج سال است، «به نشانهٔ قدرشناسی از رسانههایی که زبان فارسی را پاس میدارند»، در پایان جشنوارهٔ مطبوعات، جوایزی اهدا میکند به روزنامهها و مجلهها و پایگاههای خبری و خبرگزاریهایی که در «درستنویسی» برتر از اقران خود بودهاند، و زبان و نگارش نسبتاً سالمتری در آنها بهکار رفته است. در زمانهٔ وفور قریببه ابتذالِ بزرگداشتها و تجلیلها و جایزههای دولتی و خصوصی، کم کسی در اهمیت و ضرورت وجود چنین جایزهای شک میکند، بخصوص که متولیِ جایزه هم کاملاً با موضوع آن مرتبط است. «فرهنگستان»، در هر مملکتی، از اصلیترین و صاحبصلاحیتترین مراجع داوری دربارهٔ درستنویسی است. بهعلاوه، از اخبار و گزارشهایی هم که فرهنگستانیها منتشر کردهاند، بهنظر میرسد بررسیهای اولیه و غربال کردن نشریاتی که به مراحل نهایی میرسند بیعجله و بهدقت اجرا شده است. در شایستگی اغلب داورانی هم که نتایج نهایی با رأی آنان معلوم میشود جای تردید نیست (نامهای داوران در «وبگاه» فرهنگستان منتشر شده است). اینهمه را به فال نیک باید گرفت.
مثل تمام بخشهای جشنواره و نمایشگاه مطبوعات، اینجا هم بهنظر میرسد رقابت مؤسسات مطبوعاتی ثروتمند دولتی با نشریات بخش خصوصی منصفانه نیست، اما دربارهٔ جایزهٔ درستنویسی، از این بابت، چندان نگران نباید بود، چون میدانیم عرض و طول دفاتر روزنامهها، و تعداد کارکنانشان، لزوماً، رابطهٔ مستقیمی با جدیتر گرفتن درستنویسی و ویراستاری ندارد؛ ایبسا نشریات جمعوجورتر، حتی کمخوانندهتری، که اهتمام بیشتری به این امور دارند تا رقبای متموّل و پرخوانندهشان.
آیا جایزهٔ درستنویسی حاصل توانایی و سختکوشیِ ویراستاران نشریات است؟ تاحدودی بله، ولی نه کاملاً. دستکم برخی از نشریات برگزیده، تا آنجا که باخبرم، ویراستار دارند. چند نفری از این ویراستارها را هم میشناسم و میدانم کارشان خوب است، اما مدیران و سردبیران و سیاستگذاران نشریات، دبیران سرویسها، و تمام کسانی که تصمیم میگیرند نوشتن مطالب را به چهکسانی بسپارند و میتوانند رضایت نویسندگان خوشقلم را به همکاری جلب کنند، خبرنگاران و گزارشگران، و البته نویسندگان و مترجمان همکار این نشریات هم، بیگمان، در این موفقیت سهیم بودهاند، هرچند نصیبی از جایزهٔ مادی نبرند.
در میان «نشریات با موضوع افزایش سواد علمی جامعه»، رتبهٔ اول نصیب شهرکتاب شد، مجلهای که انتشارش بیش از ۱۴ شماره در کمتر از دو سال (از بهار ۱۳۹۴ تا زمستان ۱۳۹۵) دوام نیاورد. چند شمارهٔ آخرش، بهلحاظ شکلی و محتوایی، بسیار بهتر از اولین شمارهها بود؛ قطعاً اشکالات و ایرادهایی داشت، ولی بسیاری از عیبهایش برطرف شده بود؛ همهچیزش، از حروفنگاری و صفحهآرایی و گرافیک بگیرید تا نسخهپردازی و نمونهخوانی و ویرایش فنی و زبانی، بهمرور بهتر شده بود. برخلاف بسیاری از مجلههای این روزگار، چنین نبود که نثر معدودی از مطالبش درخشان باشد و مابقی شلخته و شتابزده و کلیشهای و پرخطا. بخصوص در آخرین شمارهها، در املا و رسمالخط و، از آن دشوارتر، نشانهگذاریِ تمام مطالب بهحدی از یکدستی و نظاممندی رسیده بود که در میان مجلات این روزگار (گذشته از استثناهایی مثل نامهٔ فرهنگستان) بسیار کمسابقه است. تروتمیز بودنش گاهی سبب میشد حتی مطالب نامرتبط آن را پیش از مطالب مرتبط با علاقه و کارم در برخی مجلههای دیگر بخوانم. دربارهٔ تجربهٔ همکاری قلمی نسبتاً منظم با این مجله (در نیمی از شمارههایش، یک یا دو نوشته دارم) هم شهادت میدهم که از ویرایش سلیقهای و دستمال بستن به سری که درد نکند اثری ندیدم. پای صحبت اغلب سردبیران و ویراستاران که بنشینید، مدعیاند هیچ کلمهای را «سلیقهای» عوض نمیکنند و برای تکتک دست بردنها «دلیل» دارند، ولی در عمل ممکن است «امّا»ی شما را به «ولی» وتبدیل کنند، چون به گوششان خوشآهنگتر است (نمونهای واقعی از تجربهٔ خودم). شهرکتاب از این مزاحمتها هم برای نویسنده، و بالمآل برای خواننده، نداشت.
باری، تعارف را اگر کنار بگذاریم، این بهتر شدنها تأثیر معنیداری در افزایش فروش مجله نداشت. وقتی شمارگان متوسط کتابهامان کمتر از یکهزار نسخه است، مجلهای را هم که عمدهٔ مطالبش معرفی و نقد کتاب است (و مخاطبانِ بالقوهاش صرفاً «برخی از» کتابخوانها هستند که بیشترشان مشتری مجلههای قدیمیترِ این حوزهاند) انتظار نمیرود چندهزار نفر بخرند و با کمک آگهیها و یارانههای گوناگون نه به سوددهی بلکه به ضرردهیِ کمتر برسد.
@alvandbh
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇