متن یادداشت کوتاهم که امروز (۱۴ آذر ۱۳۹۶) در روزنامهٔ
جامعه فردا منتشر شده است، بهمناسبت بیستوهفتمین سالگرد درگذشت دکتر غلامحسین یوسفی:
@alvandbh«ادیبی آشنا با دردهای مردم زمانه»
[الوند بهاری]
همین چند دقیقه پیش، با دستگاه «خودپرداز» یکی از بانکهای محله، هزینهٔ ماهانهٔ تلفن همراهم را پرداختم. روی کاغذی که از دستگاه بیرون آمد، نوشته بود: «در صورت عدم استفاده از رسید نسبت به امحای آن اقدام فرمایید». در این فکر بودم که واقعاً چیز سادهتر و کوتاهتری نمیشود نوشت تا تمام فارسیزبانان ــپیر یا جوان، کمسواد یا تحصیلکرده، از ساکنان پایتخت یا دورترین شهرهای مرزیــ بفهمند وقتی کارشان با این تکهکاغذ تمام شد پارهاش کنند؟
اینجور وقتها، چند نوشته از دکتر غلامحسین یوسفی (بهمن ۱۳۰۶ ـ ۱۴ آذر ۱۳۶۹) را هم بهیاد میآورم و گاهی از نو میخوانم: از آغاز درخشان «زبان فردوسی و زبان ما» (در جلد اول
برگهایی در آغوش باد) تا «نامهای که به مقصد نرسید»، «افراط، تفریط، اعتدال در نگارش فارسی»، «یادداشتی دربارهٔ ترجمهٔ تعبیرات خارجی» و «فعل معلوم بجای فعل مجهول». هر چهار یادداشت اخیر، که خواندن آنها بر دانشجویان و دوستداران زبان و ادب فارسی ضروری است، در کتاب
یادداشتها منتشر شده است، مجموعهای نسبتاً کمحجم از نوشتههایی دلچسب و سودمند، که پس از اولین انتشارش (تابستان ۱۳۷۰) هرگز تجدیدچاپ نشده است، با آنکه اگر هم نسخههایش چند سالی در انبار بماند زیان معتنابهی به ناشر نمیرساند.
از کارهای سودمند یوسفی، در نگاه نخست، بهدست دادن چاپهایی منقّح از متون کهن و مهمی همچون
قابوسنامه و
بوستان و
گلستان و
غزلهای سعدی ــکه کاش فرصت اتمام این آخری را نیز یافته بودــ و نوشتن شرحها و تعلیقات دقیق و مشکلگشا بر آنها، مفصل اما خالی از افاضات نالازم و اضافات فضلفروشانه، شاید مهمتر بنماید (بگذریم از تصحیح متون کممخاطبتر:
لطائفالحکمه و
صوفینامه و ترجمهٔ
تقویمالصحّه).
از منظری دیگر، اهمیت دو کتاب
چشمهٔ روشن و
دیداری با اهل قلم در شناساندن بزرگترین شاعران و نویسندگان فارسیزبان، از آغاز تا امروز، به دانشجویان و عموم خوانندگان شاید کمتر نباشد. ترجمهها و مقالههای تحقیقی و دانشگاهیاش را هم نباید نادیده گرفت اما، ورای اینهمه، از آندسته از یادداشتهایش هم که برآمده از دغدغههای اخلاقی و اجتماعی و فرهنگی و انسانی اوست بهسادگی نباید گذشت.
«راه کج» (۱۳۴۲)؛ «مجهولالقدر»، «شناخت نقص» (۱۳۴۳)؛ «صرفهجوئی»، «لندن، میعادگاه تابستانی ایرانیان» (۱۳۴۴)؛ «چرا رغبت به شنیدن سخنرانی کم شده است؟» (۱۳۴۷)؛ «افسون تبلیغات» (۱۳۴۸) نمونههایی از اینگونه نوشتههای اوست که باید خواند* و از آنها درس گرفت و، با دیدن سال نگارش هرکدام، «ای دریغا» گفت که سخنانی چنان معتدل و خردمندانه و ایراندوستانه را بهموقع نشنیدهایم.
غلامحسین یوسفی از دانشگاهیان زمانهٔ «ارتقا» با مقالات «علمیـ پژوهشی» در «مقایسهٔ تطبیقی» فلان و بهمان، و اهل نردبان ساختن از نوشتههای دانشجویان، نبود و آموزش و پژوهش دانشگاهی را نه مقصد که راهی میدید برای رسیدن به زمانهای بهتر و جامعهای اخلاقیتر.
اگر مانده بود، همین زمستان، نودسالگیاش را جشن میگرفتیم؛ کسانی شاید بهفکر جشننامهای میافتادند که لابد، بهرسم زمانه، خبرش زودتر از همه به صاحبش میرسید. وقتی میفهمید، لابد منصرفشان میکرد تا نه دوستان و دوستدارانش به زحمت بیفتند، نه نورسیدگانی نامش را اسباب خودنمایی کنند.
سردبیرانی شاید ویژهنامه برایش «کار» میکردند و روزنامهنگارانی به «بهانهٔ» نودسالگیاش «پرونده» میساختند.
غلامحسین یوسفی البته بینیاز از اینهمه بود، اما کیفیت و کمیت خدمات فرهنگیاش، در همان عمر کوتاه، به چشم قدرشناسان روزگارش آمد تا جشننامه و ویژهنامهاش را در اواخر عمر ببیند و بهیادش، اندکی پس از آنکه «با هفتهزارسالگان سربهسر» شد، یادنامه دربیاورند و مجالسی برپا کنند، پیش از زمانهٔ ابتذال بزرگداشتها و جایزهها و جشننامهها، در روزگاری که کلمهها به بیمعنایی امروز نبود، برای مردی که قدر کلمهها را دانست و بهدور از ابتذال زیست، ادیبی که سرش در نوشتهها و سرودههایی برجایمانده از قرنها پیش بود، اما نه از زبان و ادبیات روزگار خود غافل شد، نه از گرفتاریها و دردهای مردم زمانهاش.
[پانوشت
*: «صرفهجوئی» را در مجلهٔ
یغما (فروردین ۱۳۴۴)، و مابقی را در جلد دوم
برگهایی در آغوش باد یا مجلات آن سالها؛ نشانی یا متن کامل همه، بهسادگی، در اینترنت پیدا میشود.]
http://telegram.me/alvandbh