رمان «مریخی» را در سال 93 نوشتم. این رمان علیه سنگینی آوارمانند حاشیه ادبیات داستانی بر متن است. قدرت این حاشیه بعد از گذشت چند سال، بیشتر هم شده است. رمان روایت آدمهایی معلق و بیتکیهگاه است. مهرداد را نویسنده و منتقد و شاگردان قلابی و زن صیغهای و مرد حشیشی و رونمایی کتاب قلابی و قاچاقچی و مزاحمهای تلفنی و زنی که از قول دعانویس میگوید بخت دخترش را مهرداد بسته است، دوره کردهاند. مهرداد در این محاصره ناخواسته فکر میکند مریخی است. در رمان، نویسندهای هست که هیچ اثر داستانی ننوشته اما منتقد و شاگرد دارد. مهرداد، شخصیت اصلی رمان از کار اقماری خود در ماهشهر به مرخصی شش روزه آمده و میخواهد رمان «مرگ آرتمیو کروز» فوئنتس را بخواند. مزاحمتهای گوناگون دست به دست هم میدهند تا مانع خواندنش شوند. کسانی وقتاش را میگیرند که هیچ ارتباطی به او ندارند. خیلی از وقایع رئالیستی دور و بر ما از بس عجیب به نظر میرسند، حالت سوررئالیستی به خود میگیرند. http://www.ibna.ir/fa/doc/longint/277078