شاید اگر همهچیز طبق برنامه پیش میرفت، من و تو اکنون سفرِ عشق را رهسپار بودیم و مست اندر خندههای هم... چه رویای شیرینی... من باشم و تو، آرزوهایم همه حضور دارند... یادت هست گفتمت "لیلیا آنقدر تو را عاشقم که مجنون نبود عاشقت"؟ یادت هست که گفتم" آغوش میکشم تو را... ای مستیِ نیازِ من"؟ یادت هست که چهها گفتم و هزارباره نشنیدی؟ یادت نیست جانِ خوشآهنگِ دلم... نه مرا به یاد داری و نه حتی اعجابِ شعرهایم را... من هم به یادت ندارم... انکارِ واژههایم را نبین بلکه صدایی را بشنو که در تلاشست فراموشیِ دلبریهایت را... اینبار چه کسی خامت شده؟ اینبار کجا نقشآفرینی میکنی؟ حیف که جای خالیات را با هیچ پر میکنم چون جایِ توست و تنها سهمِ من از داشتنت..؛
◝یادداشتهای قلبی در انتظار مردن◜
_خردادماهِ یکهزاروچهارصدوسه
◝یادداشتهای قلبی در انتظار مردن◜
_خردادماهِ یکهزاروچهارصدوسه