آن روزها رفتند
آن روزهای برفی خاموش
کز پشت شیشه، در اتاق گرم.
هردم به بیرون.خیره می گشتم
پاکیزه برف من، چوکرکی نرم،
آرام می بارید
بر نردبام کهنهٔ چوبی
بر رشته سست طناب رخت
برگیسوان کاج های پیر
و فکر میکردم به فردا، آه
فردا-
حجم سفید لیز
با خش و خش چادر مادربزرگ آغاز می شد
-فروغ فرخزاد
3/6
آن روزهای برفی خاموش
کز پشت شیشه، در اتاق گرم.
هردم به بیرون.خیره می گشتم
پاکیزه برف من، چوکرکی نرم،
آرام می بارید
بر نردبام کهنهٔ چوبی
بر رشته سست طناب رخت
برگیسوان کاج های پیر
و فکر میکردم به فردا، آه
فردا-
حجم سفید لیز
با خش و خش چادر مادربزرگ آغاز می شد
-فروغ فرخزاد
3/6