#پارت_۳۷
#وارون
لب هام رو. از لب هاش جدا کردم و بعد. دستش چپش رو گرفتم تو دستم و پشت دستش رو بوسیدم
اماده بودم برای اینکه وقت بیشتری رو. باهاش هدر. بدم اما دیگه نمیشد. هنوز هیچ کاری نکرده بودیم
و اگه سید میرسید.....
وارون : میدونی. که پر پر میزنم تا باهات باشم اما اگه سید برسه...
الیا : ما سه ساعت وقت داریم تو میتونی کارها رو زودتر از سه ساعت تموم کنی؟؟؟
وارون : بدون تو. نه
الیا : پس بجنب تا قبل از سه ساعت کارو تموم. کنیم
وارون : چشم خانم
مشغول شدیم به کار گذاشتن سیستم ها
تو. این خونه دوتا اتاق خیلی بزرگ بود طبق دستورات سید یک اتاق باید اتاق کار میشد و اون یکی اتاق خواب
این خیلی درداوره برام که باید سه تایی تو یه اتاق باشیم
ولی خب چه میشه کرد
مشغول کار. بودم که صدای الیا باعث شد دست از کار بکشم
الیا همونجوری که مشغول کار. بود پرسید
الیا : خوشگله؟؟؟
وارون : کی؟؟؟؟
الیا : پارینیتی
وارون : تو که دیدیش
الیا : از نظر تو خوشگله
وارون : اه خب کار نکن وایسا عین ادم حرف بزن ( اما اون دست از کار نکشید)
الیا : نمیخوای جواب بدی
وارون : اره خوشگله ( این حرفم باعث شد الیا دست از کار بکشه)
بعد. از یه مکث کوتاه ادامه دادم
وارون : اما نه به اندازه تو
الیا برگشتم سمتم و لبخندی بهم زد و دوباره پشت به من مشغول کارش شد
نمیتونستم هیچ وقت توی دلشو بخونم
اصلا نمیفهمم اون واقعا عاشقم هست یا نه
یا اینکه مثل فیلم هندیا زمان میبره دختره عاشقم شه
من هرجور. شده باید با سلمان خان ملاقات کنم یه ذره بازیگری ازش یادبگیرم تا بتونم الیا رو. دیوونه خودم کنم
#وارون
لب هام رو. از لب هاش جدا کردم و بعد. دستش چپش رو گرفتم تو دستم و پشت دستش رو بوسیدم
اماده بودم برای اینکه وقت بیشتری رو. باهاش هدر. بدم اما دیگه نمیشد. هنوز هیچ کاری نکرده بودیم
و اگه سید میرسید.....
وارون : میدونی. که پر پر میزنم تا باهات باشم اما اگه سید برسه...
الیا : ما سه ساعت وقت داریم تو میتونی کارها رو زودتر از سه ساعت تموم کنی؟؟؟
وارون : بدون تو. نه
الیا : پس بجنب تا قبل از سه ساعت کارو تموم. کنیم
وارون : چشم خانم
مشغول شدیم به کار گذاشتن سیستم ها
تو. این خونه دوتا اتاق خیلی بزرگ بود طبق دستورات سید یک اتاق باید اتاق کار میشد و اون یکی اتاق خواب
این خیلی درداوره برام که باید سه تایی تو یه اتاق باشیم
ولی خب چه میشه کرد
مشغول کار. بودم که صدای الیا باعث شد دست از کار بکشم
الیا همونجوری که مشغول کار. بود پرسید
الیا : خوشگله؟؟؟
وارون : کی؟؟؟؟
الیا : پارینیتی
وارون : تو که دیدیش
الیا : از نظر تو خوشگله
وارون : اه خب کار نکن وایسا عین ادم حرف بزن ( اما اون دست از کار نکشید)
الیا : نمیخوای جواب بدی
وارون : اره خوشگله ( این حرفم باعث شد الیا دست از کار بکشه)
بعد. از یه مکث کوتاه ادامه دادم
وارون : اما نه به اندازه تو
الیا برگشتم سمتم و لبخندی بهم زد و دوباره پشت به من مشغول کارش شد
نمیتونستم هیچ وقت توی دلشو بخونم
اصلا نمیفهمم اون واقعا عاشقم هست یا نه
یا اینکه مثل فیلم هندیا زمان میبره دختره عاشقم شه
من هرجور. شده باید با سلمان خان ملاقات کنم یه ذره بازیگری ازش یادبگیرم تا بتونم الیا رو. دیوونه خودم کنم