۶.
یادم می آید همه چیز خوب پیش رفت. حتی نمیدانم چطور سر از آپارتمانم در آوردیم. اما یادم است وقتی از خیابان گذر کردیم گفت که دیگر هیچوقت سوت نزنم. حتی یادم می آید از کنار قبرستان که گذشتیم به گوشه ای اشاره کرد و گفت فردا حتما به او سر بزنم. متوجه نشدم. دیدار با چنین آدمی به طور غیر رسمی اولین بارم بود. رسمی هم همینطور. آه... نامت هر چه که هست، در خواب عمیقی فرو رفته ای. نعش زیبا و صورت شبح وارت به طرز عجیبی روی بالشتم غنوده؛ مثل برشی از ماه. گله ای نیست تنها یک سوال دارم. چرا ساعت مرگت را درست اینجا، روی تخت من، کنار من و در آغوش من انتخاب کردی؟ میدانم که جوابم را نمیدهی.
یادم می آید همه چیز خوب پیش رفت. حتی نمیدانم چطور سر از آپارتمانم در آوردیم. اما یادم است وقتی از خیابان گذر کردیم گفت که دیگر هیچوقت سوت نزنم. حتی یادم می آید از کنار قبرستان که گذشتیم به گوشه ای اشاره کرد و گفت فردا حتما به او سر بزنم. متوجه نشدم. دیدار با چنین آدمی به طور غیر رسمی اولین بارم بود. رسمی هم همینطور. آه... نامت هر چه که هست، در خواب عمیقی فرو رفته ای. نعش زیبا و صورت شبح وارت به طرز عجیبی روی بالشتم غنوده؛ مثل برشی از ماه. گله ای نیست تنها یک سوال دارم. چرا ساعت مرگت را درست اینجا، روی تخت من، کنار من و در آغوش من انتخاب کردی؟ میدانم که جوابم را نمیدهی.