#سال_نو_مبارک
وسوسۀ تبریکگویی در مناسبتها هم حکایتی است. همه یک بار پیشاپیش و یک بار در لحظۀ تحویل سال و یک بار پساپس عید را بههم تبریک میگوییم...
باری زبان از دو محور تشکیل شده: محور جانشینی و محور همنشینی. هر گفتار و نوشتاری متکی به قواعد این دو محور است. وقتی کسی میپرسد: «اوضاع خوب است؟» درواقع، «اوضاع» و «خوب» و «است» را از میان هزاران واژه با ساختار مشابه برگزیده است. مثلاً بهجای «اوضاع» میتوانست بگذارد «آسمان» یا «آبوهوا» یا «اتوبوس» یا «مادر» یا «اخلاق»، و جای «خوب» بگذارد «بد» یا «زشت» یا «حالبههمزن» یا «فرسوده» یا «عالی»، و جای «است» بگذارد «بود» یا «شده» یا... و، از سوی دیگر، نقش نحوی واژهها و نحوۀ همنشین شدنشان باز ممکن بود متفاوت باشد و مثلاً سهجزئی با مسند نباشد بلکه چهارجزئی با دو مفعول باشد یا خبری باشد و پرسشی نباشد و... خلاصه اینکه ما بهکمک این دو محور حرفهایمان را برمیگزینیم و میچینیم و افادۀ معنا میکنیم.
حالا فرض کنید مجبور باشیم، بهجای هزاران واژه، فقط از میان دو یا نهایتاً سه واژه در هر جایگاه نحوی انتخاب کنیم و نحوۀ چیدنشان را هم محدود کنیم به سهجزئی با مسند و همه دعایی، مانند «سال نو مبارک باد»؛ چه اتفاقاتی ممکن است رخ دهد؟ کمترینش این است که همه حرفمان شبیه هم میشود، درست مثل یک ردیف موبایل با برند و مدل یکسان و دو رنگ متفاوت؛ چه تنوعی! چه بر سر شخصیتها و ذهنیتها و فردیتها و تفاوتهای زیستی و عاطفی و علایق و، خلاصه کنم، انسانیت میآید؟... (تنها جایی که دیدهام آگاهانه از این محدودیت بهره بردهاند تا بتوانند وارد قلمرو حیرت شوند و شهود و تازگی در «ورد» بوده است که شرح آن خود مجال دیگری میطلبد.)
مخلص کلام، آیا ممکن است از سر نوعدوستی به هم رحم کنیم و همدیگر را با تبریکگوییهای پیش از وقوع واقعه و در آنِ وقوع واقعه و پس از وقوع واقعه خفه نکنیم؟!
#سال_نو_مبارک
وسوسۀ تبریکگویی در مناسبتها هم حکایتی است. همه یک بار پیشاپیش و یک بار در لحظۀ تحویل سال و یک بار پساپس عید را بههم تبریک میگوییم...
باری زبان از دو محور تشکیل شده: محور جانشینی و محور همنشینی. هر گفتار و نوشتاری متکی به قواعد این دو محور است. وقتی کسی میپرسد: «اوضاع خوب است؟» درواقع، «اوضاع» و «خوب» و «است» را از میان هزاران واژه با ساختار مشابه برگزیده است. مثلاً بهجای «اوضاع» میتوانست بگذارد «آسمان» یا «آبوهوا» یا «اتوبوس» یا «مادر» یا «اخلاق»، و جای «خوب» بگذارد «بد» یا «زشت» یا «حالبههمزن» یا «فرسوده» یا «عالی»، و جای «است» بگذارد «بود» یا «شده» یا... و، از سوی دیگر، نقش نحوی واژهها و نحوۀ همنشین شدنشان باز ممکن بود متفاوت باشد و مثلاً سهجزئی با مسند نباشد بلکه چهارجزئی با دو مفعول باشد یا خبری باشد و پرسشی نباشد و... خلاصه اینکه ما بهکمک این دو محور حرفهایمان را برمیگزینیم و میچینیم و افادۀ معنا میکنیم.
حالا فرض کنید مجبور باشیم، بهجای هزاران واژه، فقط از میان دو یا نهایتاً سه واژه در هر جایگاه نحوی انتخاب کنیم و نحوۀ چیدنشان را هم محدود کنیم به سهجزئی با مسند و همه دعایی، مانند «سال نو مبارک باد»؛ چه اتفاقاتی ممکن است رخ دهد؟ کمترینش این است که همه حرفمان شبیه هم میشود، درست مثل یک ردیف موبایل با برند و مدل یکسان و دو رنگ متفاوت؛ چه تنوعی! چه بر سر شخصیتها و ذهنیتها و فردیتها و تفاوتهای زیستی و عاطفی و علایق و، خلاصه کنم، انسانیت میآید؟... (تنها جایی که دیدهام آگاهانه از این محدودیت بهره بردهاند تا بتوانند وارد قلمرو حیرت شوند و شهود و تازگی در «ورد» بوده است که شرح آن خود مجال دیگری میطلبد.)
مخلص کلام، آیا ممکن است از سر نوعدوستی به هم رحم کنیم و همدیگر را با تبریکگوییهای پیش از وقوع واقعه و در آنِ وقوع واقعه و پس از وقوع واقعه خفه نکنیم؟!