🔹سخن بر سر این است که چرا مولانا؟ چرا ما باید به مولانا بپردازیم؟ چه فایده و بالاتر از آن، چه ضرورتی در پرداختن به مولانا در قرن بیست و یک میلادی وجود دارد؟ آیا ارزش دارد که وقت خود را صرف مطالعه ی مجدد آثار مولانا کنیم؟ آیا فواید مطالعه ی مجدد آثار مولانا، به قدری هست که ما را بر آن دارد، وقت خود را صرف آن کنیم؟
از دو منظر، می توان به مولانا نگاه کرد.
1⃣ دیدگاه اول: دیدگاه هویتی
دیدگاه اول، دیدگاه هویتی یا هویت جویانه یا هویت طلبانه است.
این دیدگاه قائل است که به هر حال مولانا بخشی از هویت فرهنگی جامعه ی ما (ایرانیان یا مسلمانان) است، فلذا شناختن مولانا و شناساندن او، کاری است که به تشخّصِ هویّتی و به تعیّن یابی هر چه بیشتر هویت فرهنگی ما کمک می کند.
این دیدگاه معمولا در دپارتمان های "زبان و ادبیات فارسی" و "تاریخ عرفانِ" دانشگاه ها تعقیب می شود.
مجموعه آثار مولانا، در دپارتمان های زبان و ادبیات فارسی به عنوان بخشی از میراث زبان و ادب فارسی، نظماً و نثراً مورد تحقیق و مطالعه قرار می گیرد.
🔹همچنین در دپارتمان های تاریخ عرفان و خصوصا تاریخ عرفان اسلامی (و تاریخ عرفانِ اسلامیِ ایرانی) به آثار مولانا پرداخته می شود.
همه ی این کارهای دانشگاهی ای که در مورد آثار مولانا صورت می گیرد، در جای خود بسیار مستحسن و معقول است و چه بسا توصیه پذیر هم باشد.
این دیدگاه، برای مردمان و شهروندان عادی ایرانی، دیدگاهی نیست که آن ها را دعوت به توجه به آثار مولانا کند.
2⃣دیدگاه دوم:حقیقت طلبانه
دیدگاه دوم از سویی دیدگاه حقیقت طلبانه و از سویی دیگر دیدگاه مشکل گشایانه است و این دیدگاه دوم است که از نظر من، ما را وا می دارد تا به مولانا رجوع کنیم.
دیدگاه حقیقت طلبانه، اصلاً کاری به هویت فرهنگی و تاریخی و ... ندارد. دیدگاه حقیقت طلبانه در پی آن است که بررسی کند، آیا در مجموعه آثار مولانا، حقیقتی هست که بتوان امروزه آن را پذیرفت یا خیر؟
از منظر این دیدگاه، اگر حقیقتی در آثار مولانا هست یا حداقل احتمال می دهیم حقیقتی در آثار او یافت شود، باید تلاش کرد که آن حقیقت را کشف و اعلام کرد.
اما به لحاظ عملی، آیا مولانا می تواند برای ما مشکل گشایی هم داشته باشد؟ آیا مولانا می تواند برای فردی که دارای مشکلات فردی و اجتماعی است و علاقه ای هم به زبان وادبیات فارسی و تاریخ ندارد، مفید باشد و برای او چاره جویی کند؟ آیا نسخه های مولانا که 700 سال پیش پیچیده شده است، امروزه قابل استفاده است؟
@molanatarighat🔹من فکر می کنم که هم از دیدگاه حقیقت طلبانه، و هم از دیدگاه مشکل گشایانه و چاره جویانه و مداواطلبانه، کماکان می توانیم به مولانا رجوع کنیم.
هم حقایق نظری ای وجود دارد که مولانا به قوَّت تمام بیان کرده و ما می توانیم از آن ها استفاده کنیم، و هم مشکلات عملی ای وجود دارند که از جانب مولانا شیوه های درمانی برای آن ها ارائه شده است. این رجوع ما مشروط به شرایطی است که به این شرایط خواهیم پرداخت.
اولین نکته ای که وجود دارد این است که به مولانا به چشم یک معلم بنگریم نه به چشم یک مرشد یا مراد یا شیخ یا پیر، که هر چه گفت را با چشمانی بسته بپذیریم و عقل و مجموعه ی قوای ادراکی خود را تعطیل کنیم و بگوییم که هر چه او گفته درست گفته، و هر چه آن خسرو کند، شیرین کند. باید سعی کرد که از مولانا یاد بگیریم، نه اینکه دست بسته تابع او باشیم.
دومین نکته که می تواند ذیل نکته ی اول هم مطرح شود این است که نه مواجهه ی ستیزه جویانه با مولانا داشته باشیم، و نه او را سفت و سخت بچسبیم. در واقع نگاهمان به مولانا نقّادانه باشد و بپذیریم که مولانا نیز همچون هر عالم و عارف و فیلسوف و الهیدان و متفکر و فرزانه ی دیگری، ممکن است خطا کند. لذا ما باید در تصحیح گری فرهنگی خود، مولانا را معاف نکنیم و او را نیز مورد نقد قرار دهیم.
نکته ی سوم این است که مولانا سخنانی دارد که جزو ماندنی های مولاناست. منظور از ماندنی های مولانا، آن چیزهایی است که امروزه برای ما پذیرفتنی است. و پذیرفتنی بودن یک چیز، غیر از حق و باطل بودن آن چیز است. پذیرفتنی بودن، به گمان بنده این است که حداقل از سه بوته ی آزمایش موفق بیرون آمده باشد.
این سه ترازو برای محک زدنِ پذیرفتنی بودنِ یک سخن عبارتند از:
*عقلانیت امروز
*اخلاق جهانی
*حقوق بشر
امروزه اگر سخنی بخواهد پذیرفتنی باشد سه شرط بالا لازم (و البته نه کافی) است. برقرار بودن این سه شرط حد نصاب (شرط لازم) پذیرفته شدن یک سخن هستند.
در آثار مولانا، سخنان بسیاری هستند که این سه شرط را برآورده می کنند. اینکه حجم سخنان پذیرفتنی مولانا، چه نسبتی از کل آثار اوست، محل بحث نیست.