TGStat
TGStat
Введите текст для поиска
Расширенный поиск каналов
Russian
Язык сайта
Russian
English
Uzbek
Вход на сайт
Каталог
Каталог каналов и чатов
Поиск каналов
Добавить канал/чат
Рейтинги
Рейтинг каналов
Рейтинг чатов
Рейтинг публикаций
Рейтинги брендов и персон
Аналитика
Поиск по публикациям
Мониторинг Telegram
نَغْمِـﮧ🗝️
15 Apr 2022, 11:04
Открыть в Telegram
Поделиться
Пожаловаться
صندلی رو عقب کشیدم و نشستم تو گوشه ای ترین جای کافه
*رفتند روزهای خوب با او
من منتظر میهمان نیامده ام؛ چشم به میز صندلی دو نفر ای دوختم که تا
یک سال پیش دختر و پسر جوانی ساعت ها باهم صحبت میکردند.
*غافل شدهاند از دنیا و پر کشیدهاند در رویا!
نگاهشون میکردم که چقدر خوشحال اند و چه فارغ
نگاهم روی آن میز ثابت ماند
*خشک،سرد،بی،روح
*اما مملو از اشک های نباریده...
میز به یک باره جایش را به هیچکس هایی داد که میز و صندلی را خالی از ساکنین میکرد
صندلی میزم به عقب کشیده شد
*صدای نفسش مرا یاد روز هایی می انداخت که انگار هرگز وجود نداشته!
"اجازه هست بشینم"
بی نگاه سری تکان میدهم
خنده سر میدهد و با میل فراوان مینشیند
به یک باره چیزی یادش می آید و برج زهرمار میشود
با کمی مکث و بعد از نفسی عمیق رد نگاهم را میخواند:
"بیا قبول کن دیگه اون روزا بر نمیگردن،جای تو،توی قلب و زندگیم از بین رفته!"
بر میگردم سمتش با چاشنی تلخند میگویم:
"یعنی میخوای بگی بهم فکر نمیکنی؟"
دستاش مشت میشود رو میز
سر ناخون هاش به سفیدی میزنند و استخوان انگشتانش ذوقذوق میکنند!
"نه!"
*این نه ،مثبت ترین حرف عمرم بود که تا حالا شنیده بودم!
"پس چرا هر روز عمرت ، جاهایی که میگشتم،پرسه میزنی و مستی میکنی؟"
*"میخوام دیگه نباشی،برو بیرون،از مغزم،قلبم،روحم،جسمم،این تنِ خسته ام!"
صدایش لرزید و اشک،روی گونه هایش رقصید!
"تو خیلی وقته رفتی تو همش خاطره ای،کارم شده هر روز اومدن اینجا ،مثل تو زندگی کردن،بیا قانعم کن که از وقتی مردی منم با خودت بردی!"
نگاه خجالت زده ام را به چشمان لبالب خیسش میدوزم.
مرد من به یک باره میکشند و فرو میرزید
کی وقت کرده بود انقدر خسته و درمانده شود؟
"من،میروم،زنده باش و به جای من هم زندگی کن"
"قول میدی دیگه مزاحمم نشی؟نه تو خواب نه بیداری؟"
به سهولت نیست شنیدن حرف های زهرمار کسی که دلباخته ای به او
"تو فقط نگاه نکن،حتی دیگه با نگاهت بدرقه ام نکن!"
خیالم را برمیدارم بر دوشم می اندازم و از آن کافه،از آن خیابان،از آن کتابخانه،پارک و گل فروشی و چهار راه برای همیشه عبور میکنم.
من نیستم ،خنده هایم هم نیستند
فقط چرا تو،هر روز صبح تا شب در سرما و گرما
منتظر یک روح،یک جنازه در گورستان ها میگردی!؟
نَغْمِـﮧ🗝️
9
0
1
×