Репост из: ?Niki?R?
💞✨عاشق دیوونه✨💞
#پارت_دوم
بعد از اون دیگه بهترین و خوشگل ترین اسم زندگیم (رهام) شد!
اصلاً عشقم نسبت بهش رو نشون نمیدادم و فقط هر شب تو خلوت خودم عکساشو نگاه میکردم و قربون صدقش میرفتم!
هر شب ساعت ۱۲:۰۰ یا همون ۰۰:۰۰ اونو آرزو میکردم و هی میگفتم خدایا چی میشه حتی یک بار بتونم ببینمش و دو کلام باهاش حرف بزنم،چی میشه مگه؟!!
زمین به آسمون میاد یا آسمون میاد به زمین هااا؟؟؟
بعدش رومو میکردم سمت دیوار و هی گریه میکردم؛
دیگه نتونستم این خلاء و این تنهایی رو تامل کنم و سریع گوشیمو برداشتم و رفتم تو تلگرام؛
میخواستم به دوستام درباره رهام بگم که دوباره پشیمون شدم!
پیش خودم گفتم الان مسخرم میکنن!
پلکم سنگینی میکرد!
نمیتونستم دیگه تامل کنم!
ساعت ۴ صبح بود دیگه خوابم برد.
فرداش که بیدار شدم تصمیم گرفتم که به صمیمی ترین دوستم که توی همه ی سختی ها و خوشی هام کنارم بود،یعنی فاطمه بگم.
رفتم در خونشون و در زدم،درو باز کرد؛
رفتم تو و نشستم و کُلی چرت و پرت گفتم!
یه حسی از تو بهم میگفت فعلاً نگی بهتره!
بزار اول خودش عاشق شه و به عشقش اعتراف کنه بعد بگو!
💞✨عاشق دیوونه✨💞
#پارت_دوم
بعد از اون دیگه بهترین و خوشگل ترین اسم زندگیم (رهام) شد!
اصلاً عشقم نسبت بهش رو نشون نمیدادم و فقط هر شب تو خلوت خودم عکساشو نگاه میکردم و قربون صدقش میرفتم!
هر شب ساعت ۱۲:۰۰ یا همون ۰۰:۰۰ اونو آرزو میکردم و هی میگفتم خدایا چی میشه حتی یک بار بتونم ببینمش و دو کلام باهاش حرف بزنم،چی میشه مگه؟!!
زمین به آسمون میاد یا آسمون میاد به زمین هااا؟؟؟
بعدش رومو میکردم سمت دیوار و هی گریه میکردم؛
دیگه نتونستم این خلاء و این تنهایی رو تامل کنم و سریع گوشیمو برداشتم و رفتم تو تلگرام؛
میخواستم به دوستام درباره رهام بگم که دوباره پشیمون شدم!
پیش خودم گفتم الان مسخرم میکنن!
پلکم سنگینی میکرد!
نمیتونستم دیگه تامل کنم!
ساعت ۴ صبح بود دیگه خوابم برد.
فرداش که بیدار شدم تصمیم گرفتم که به صمیمی ترین دوستم که توی همه ی سختی ها و خوشی هام کنارم بود،یعنی فاطمه بگم.
رفتم در خونشون و در زدم،درو باز کرد؛
رفتم تو و نشستم و کُلی چرت و پرت گفتم!
یه حسی از تو بهم میگفت فعلاً نگی بهتره!
بزار اول خودش عاشق شه و به عشقش اعتراف کنه بعد بگو!
💞✨عاشق دیوونه✨💞