.
بر میگردم به ناپرهیزی ِ خیره ماندن به لختی دیوار.. به آجرها که دانه دانه در چشمهایم صف کشیده اند که هر جا می روم این نگاه کردن به جای های گنگ در دیده ام خوشنشینی دارد.. از تنهایی اتاق به حیاط دلتنگ و از تاریکی آن به تاریکی این ..برگشته ام و دلم تنهاست و آدم کجا برود که تنهایی اش را نبرد ..
از سرمای آب است یا زبری پوستم که دستم می سوزد و یادم می آید چقدر از خودم بی خبرم این روزها.. چشم های بی کسم را برمیگردانم از دیوار به پشت دست زمختم و نوزده سالگی پنجاه و چهار ساله می شود در نگاهم ، دستهایم تنهایند و آدم کجا برود که تنهایی اش را نبرد. با خونی که چون سرب در رگهایم آهسته است دراز می کشم رو به روی سقف ..نم کشی زرد گوشه سمت راست در نظرم شبیه نقشه ی جغرافیای کدام سرزمین است.. شاید سرزمین های شمالی...گوشه ای پر رنگ و گوشه ای کمرنگ مثل حضور آدمها بر مدار زندگی ..خوابم نمی برد و شب جغد است صدای زوزه است کندی ساعت است نیامدن روشنی ست و چه بیهوده است که آدم فکر کند اگر روز شود بهتر است و تنهایی ات را می توانی روی بند بیاندازی و آفتاب بگیرانی که مگر اندوهت خشک شود ..روز بیاید با صدای کلاغها با بساط صبحانه .. و بیهوده است که جای های خالی در شب ژرف تر و در روز نمایان ترند.. بیداری ام به درازا کشیده بلند می شوم کنار پنجره و شب همچنان شب است با چشم روشنش با زنان نقره پوشش ..نگاه می کنم به دیواری که گربه را نشانم داده بود یکه است مثل من و در امتداد خودش تنهایی پر پیچ و خمی دارد بر میگردم دراز می کشم و خیره می شوم به نقشه ی سرزمین های شمالی..آدم چه کار کند که تنهایی اش با او نباشد..
#سیده_تکتم_حسینی
#شب_های_بی_روزن
@t_hosseyni
بر میگردم به ناپرهیزی ِ خیره ماندن به لختی دیوار.. به آجرها که دانه دانه در چشمهایم صف کشیده اند که هر جا می روم این نگاه کردن به جای های گنگ در دیده ام خوشنشینی دارد.. از تنهایی اتاق به حیاط دلتنگ و از تاریکی آن به تاریکی این ..برگشته ام و دلم تنهاست و آدم کجا برود که تنهایی اش را نبرد ..
از سرمای آب است یا زبری پوستم که دستم می سوزد و یادم می آید چقدر از خودم بی خبرم این روزها.. چشم های بی کسم را برمیگردانم از دیوار به پشت دست زمختم و نوزده سالگی پنجاه و چهار ساله می شود در نگاهم ، دستهایم تنهایند و آدم کجا برود که تنهایی اش را نبرد. با خونی که چون سرب در رگهایم آهسته است دراز می کشم رو به روی سقف ..نم کشی زرد گوشه سمت راست در نظرم شبیه نقشه ی جغرافیای کدام سرزمین است.. شاید سرزمین های شمالی...گوشه ای پر رنگ و گوشه ای کمرنگ مثل حضور آدمها بر مدار زندگی ..خوابم نمی برد و شب جغد است صدای زوزه است کندی ساعت است نیامدن روشنی ست و چه بیهوده است که آدم فکر کند اگر روز شود بهتر است و تنهایی ات را می توانی روی بند بیاندازی و آفتاب بگیرانی که مگر اندوهت خشک شود ..روز بیاید با صدای کلاغها با بساط صبحانه .. و بیهوده است که جای های خالی در شب ژرف تر و در روز نمایان ترند.. بیداری ام به درازا کشیده بلند می شوم کنار پنجره و شب همچنان شب است با چشم روشنش با زنان نقره پوشش ..نگاه می کنم به دیواری که گربه را نشانم داده بود یکه است مثل من و در امتداد خودش تنهایی پر پیچ و خمی دارد بر میگردم دراز می کشم و خیره می شوم به نقشه ی سرزمین های شمالی..آدم چه کار کند که تنهایی اش با او نباشد..
#سیده_تکتم_حسینی
#شب_های_بی_روزن
@t_hosseyni