Фильтр публикаций


دوروز پیش با یکی تو کامنتای یه پست بحثم شد.
در مورد پدیده ماتریکس و تلپاتی.
امروز فهمیدم کسیه که دوماهه دارم با احتیاط شدید باهاش حرف می‌زنم و تو انتخاب کلماتم سه ساعت فکر می‌کنم...
و اون یه اکانت دیگه ازش بود..


این دفعه باعث سقوطم نمیشی؟! ...


به نام چشمانت..
یک نفر همیشه به امید پرستیدنت نفس میکشه!

...اگه آخرش تو مال من نباشی اونوقت آرزو میکنم تو زندگی
بعدیم یه درخت باشم...
_ چرا؟!
_ که شاید تو پرنده باشی...دوست داشتی پرواز کنی نه؟!...
...اینطوری بعضی وقتا وقتی خسته ای میای روی شاخه های من
میشینی ، اونوقت دیگه کسی نیست که پرات و بچینه...از روی
شاخه های من میپری...میری توی آسمون این دفعه که پریدی
میدونی که من همیشه سر جام هستم ، دیگه تنهات نمیذارم ، با
هر کی که بودی برای پریدن دوباره ات به شاخه های من پناه
میاری...
_این دفعه...باعث سقوطم نمیشی؟!
_ این دفعه اگه سقوط کنی باهات میپرم...
یا میگیرمت ، یا
خودمم باهات سقوط میکنم!


در سیاره ای کشف نشده آواز خواند، اسید از ابرهای کهکشان بارید ، اورا شست ، اورا برد .
هرگز ستاره ای وجود نداشت..
سیاره خاکستری ، اورا کُشت.


ولی درونگرایی تو دوره ای که هنوز تکنولوژی باتری با شارژ بی نهایت طراحی نکرده اصلا حق نیست .


یبار یه دوست بهم گفت که انگار دورت یه هاله ای از ابهامه ، مثل صمغ ، که حس خوب میده ولی نمی‌زاره کسی نزدیکت شه.
جدای از ذوقی که کردم کاش واقعا همچین چیزی رو داشتم.
کاش مثل پروانه می‌تونستم هربار که بالامو از دست می‌دم پیله بپیچم و تا زمانی که ماهیتمو به دست نیاوردم ازش بیرون نیام.
یجور قطع اتصال به دنیای انسانی هم بود...


این اصلا اونقدر شدید نیست ، صدای شیروونیه




بارون.... بچه ها بارون..
داشتم فکر می‌کردم انصاف نیست همه جا بارون بیاد و اینجا نه..


اینو یکی از دوستام کاور کرده ..
و هر ورژنی از این آهنگ روحِ منه.


وقتی چیزی من را زجر می‌داد، درباره‌ی آن با هیچکس حرف نمی‌زدم؛ خودم در موردش فکر می‌کردم، به نتیجه می‌رسیدم و به تنهایی عمل می‌کردم...
نه این‌که واقعا احساس تنهایی بکنم، نه؛
بلکه فکر می‌کردم که انسان‌ها در آخر، باید خودشان خودشان را نجات بدهند.

هاروکی‌‌ موراکامی ، به روحت قسم که صیم.


Black and blue
White and grey,,

من همیشه دوستت خواهم داشت.
آرام و ساکت ، سرد و رنگ پریده
من همیشه به تو احتیاج خواهم داشت.


همه ی رنگایی که دوستشون دارم تو این آهنگه.


شاید درست نیست که بگم حسی ندارم ، در حقیقت کنشام و احساساتم غیر طبیعیه!
و منظور از شکل دادن جهت دادن بهش در راستای اصوله.
/حق دارید که نفهمید چی می‌گم!


ذهن من اتفاقات احساسی رو چندان درک نمی‌کنه. اگه خودم احساساتو شکل ندم واکنشم به هرچیزی خنثی و بی اهمیته.
و الان تو دوراهیِ گوش دادن به غمگین ترین آهنگام ، و یا بی حس موندن نسبت به روند تلخ این روزام...




ما بنده ی انگشتا و تارهای گیتارتون هستیم.


راستش من کم حرفم و ‌‌پروسه صمیمی شدنم خیلی زیاد طول می‌کشه.
خاستم که بی‌ادبی و تکبر دونسته نشه.
امیدوارم اینجا همه نسخه حقیقی خودتون باشید.
و به اولین کسایی که اینجان : خوش اومدید:)

Показано 18 последних публикаций.

14

подписчиков
Статистика канала