آوای دلتنگی

به دنبال آن بانکی هستم
که به من زندگیِ تازه‌ای وام دهد!
تا
با تو زندگی کنم
سپس
اعلان ورشکستگی کنم... .

- غاده السمان

@AAvaye_Deltangi

رفتیم تو 17 ام و دلم میسوزه واسه اون براندازی که اصلا نفهمید این سه روز چطوری تموم شد

داشتم به این فکر میکردم هرکی لایک کرده حتما بیداره الان
ناگهان به خودم اومدم و پناه بردم به خدا از شر جواد خیابانی

هرشب میخوام یکی از شبهات فاطمیه رو پاسخ بدم،
اگر استقبال می کنید لایک و اگر فکر می کنید شلوغ میکنه کانالو و ممکنه لفت بدید، دیسلایک لطفا.

کوکوسبزی با برنج و ماست، غذایی نازل شده از بهشت.

دوران کارشناسی با 4 وهابی کرد زبان هم رشته بودم، گاه گداری می شد که اختلافات مذهبی رو از قصد مطرح می کردن تا مثلا حرصمون بدن.
در یکی از همین بحث ها یکیشون که انگار خیلی سواد داشت، گفت چطور میگید علی رضی الله عنه اینهمه شجاعت داشته در جنگ ها، در قلعه می کنده و یه تنه جماعتی رو حریف بوده، اما در زمان هجوم ساکت شده و هیچ واکنشی نشان نداده و شاهد کتک خوردن همسرش بوده ...
حقیقتا خیلی اهل بحث جدلی نبودم، اما تا دیدم چنین چیزی رو پیش کشید این روایت از کتاب سلیم رو آوردم که خداروشکر دهانش بسته شد :

فَوَثَبَ عَلِیٌّ (علیه السلام) فَأَخَذَ بِتَلابِیبِهِ ثُمَّ نَتَرَهُ فَصَرَعَهُ وَوَجَأَ أَنْفَهُ وَرَقَبَتَهُ وَهَمَّ بِقَتْلِهِ فَذَکَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَمَا أَوْصَاهُ بِهِ فَقَالَ وَالَّذِی کَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّهِ یَا ابْنَ صُهَاکَ لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) لَعَلِمْتَ أَنَّکَ لا تَدْخُلُ بَیْتِی.

علی علیه السّلام ناگهان از جا برخاست و گریبان عمر را گرفت و او را به شدت کشید و بر زمین زد و بر بینى و گردنش کوبید و خواست او را بکشد؛ ولى به یاد سخن پیامبر صلى الله علیه وآله و وصیتى که به او کرده بود افتاد، فرمود: اى پسر صُهاک! قسم به آنکه محمّد را به پیامبرى مبعوث نمود، اگر مقدرّات الهى و عهدى که پیامبر با من بسته است، نبود، مى‏دانستى که تو نمى‏توانى به خانه من داخل شوى»

لطفی بزرگ که تا جان در بدن دارم فراموشش نمی کنم
مخصوصا این روزها که بدجوری هوس حرم کرده بودم و دوست داشتم برم فقط چند ساعت کنار ضریح و تو صحن ها ساکت بشینم ...

خدا خیر کثیر به بانی و زائر امام رضا بده که حسابی شادم کرد و گلومو پر بغض

برای چندمین بار دیدم خانومی بی حجاب که شالی نصف و نیمه روی سرش انداخته بود، با برچسب هایی مثل "هرچی زشت کچله سرلخت میکنه" مواجه میشه ...
ای گند بزنن به امر به معروف و نهی از منکر شما، کاش لال بشید، کاش نسلتون منقرض بشه
یعنی اینقدر من که از این جماعت مشمئز میشم، برانداز اذیتم نمیکنه

سلام عزیزان، مخصوصا دانشجویان رنج کشیده و کوییز بده
روزتون با همه تلخی ها مبارک

لایک کنید ببینم چند نفر دانشجو داریم اینجا

مراکش هم اسپانیا رو زد و رفت یک چهارم نهایی
خدایا شکرت!

اینقدر گردو و کشمش خوردم میترسم اوردوز کنم
یکی به داد ما برسه

بهترین کتاب هایی که در عمرم خوندم سری هری پاتره، جدا از محتوای جذاب، خاطره اشناییم با کتابهاش خیلی برام خاص بوده
امتحانات نهایی سوم راهنمایی بود، یادمه فرداش امتحان امادگی دفاعی داشتیم که دیدم کتابی قطور به اسم هری پاتر و محفل ققنوس دست دوستمه.
بهش گفتم من چند تا از فیلم هاشو دیدم ، کتابهاش چطوره؟ گفت پیشنهاد نمیدم الان وقت امتحانات بری سراغش، من گفتم امتحانات رو اصلا نمیخونم تو بده کتابو به من
یادمه ساعت 8 9 شب بود که شروع کردم به خوندن، سرمو که چرخوندم دیدم شده 2 نصفه شب و 300 صفحه از کتابو خوندم!
دیدم اینطوری فایده نداره، فردا که دیدمش گفتم از همون هری پاتر 1 برام بیار کتابهاشو، هر وقت خوندم بهت میدم
بعد امتحان که برگشتم خونه، یه زیرانداز برداشتم رفتم پشت بوم، یه سایه کوچیک پیدا کردم و همونجا پناه گرفتم، تا خود یازده و نیم شب خوندم و یه جلد کامل تموم شد
کل دوره امتحانات نهایی من شد خوندن سری هری پاتر، حتی خورد و خوراک و ... رو فراموش کرده بودم و واقعا وارد کتاب و فضاش میشدم.
با اینکه بارها هم فیلمشو دیدم و کتابها رو ورق زدم، همین چند وقت پیش باز تو قفسه کتابها چشمم بهش افتاد، برداشتم و شروع کردم به خوندن، یک ساعت تمام خوندم و خسته نشدم.
مطمئنم همتون ازین تجربه ها داشتید، خیلی ناب و خاصن

#سرگذشت