جنگ و صلح تولستوی بسیار پر شخصیت بود، آنقدر که چند صفحه را نخوانده گذاشتمش سر جایش.
یک روز در بحبوحهٔ جنگ در عراق و شلوغی همیشگی منطقه ـ فکر کنم 2006 بود ـ از آن همه بازیگر و آن همه حادثه، گیج به چهرهٔ استادمان دکتر عبدالسمیع الأنیس خیره بودم، گفتم: این همه سر و صدا، یک دفعه قطع میشود؟
چهرهاش همیشه آرام بود، اهل سوریه بود. لبخندی زد.
فکر کردم به اینکه بعد از قطع آن همه سر و صدا، شاید هنوز صدای زنگ مانندی بماند در گوشم. آن هم کم کم قطع شود. من بمانم و نقشم، در آرامش بعد از طوفان، در کتابی که احتمالا نامش جنگ و جنگ باشد.
#عبدالله_محمد
یک روز در بحبوحهٔ جنگ در عراق و شلوغی همیشگی منطقه ـ فکر کنم 2006 بود ـ از آن همه بازیگر و آن همه حادثه، گیج به چهرهٔ استادمان دکتر عبدالسمیع الأنیس خیره بودم، گفتم: این همه سر و صدا، یک دفعه قطع میشود؟
چهرهاش همیشه آرام بود، اهل سوریه بود. لبخندی زد.
فکر کردم به اینکه بعد از قطع آن همه سر و صدا، شاید هنوز صدای زنگ مانندی بماند در گوشم. آن هم کم کم قطع شود. من بمانم و نقشم، در آرامش بعد از طوفان، در کتابی که احتمالا نامش جنگ و جنگ باشد.
#عبدالله_محمد