فریادها قد علم میکنند و پایکوبی آه و درد و داد و بیداد شروع میشود.
هدفون را چوب پنبه گون تا مرز پرده ی گوشم فرو میکنم و با موسیقی ملو آغاز میکنم؛ صدا مانند تیر آرش تا رود جیحون میتازد و بر پرده ی بی نوای گوشم میکوبد، اما آن زلزله ی ۸ و خورده ریشتری با هیچ تیر و چوب پنبه ای سرکوب و قطع نمیشود. چشمهای خونین و رگهای باد کرده و کلاج و ترمزهای بی جا و سراسیمه شدن من که در میان بانگ بلند عاشورایی سبک عوض میکنم: ملو، کلاسیک، دیس لاو، شاد، هیپ هاپ و رپ! اما سبکها همچون ماسه نگاری در میان نگارهایی که خود می آفرینند گیج و مبهم در میان شکستن انسجامشان میگریزند. ناچار از سبکها فاصله میگیرم و سعی میکنم چشم به آسمان شب بدوزم اما تازیانه ها و رعشه ی برق زمینی ها حواسم را پرت میکنند و گاها با مغز مریضم به در خیره میشوم اما نگاهم که به سبقت بی رحمانه ی ماشینها می افتد بر جایم میخکوب میشوم و فقط صحنه ی له شدنم در آنجا را در ذهنم می آفرینم، استشمام بوی دود و روند نزولی تشنج و توقف هماهنگ همه و صدایی که طبق معمول میگوید امشب نیز زیر سایه ی خانه ات پناه میگیری و چسبیده به شومینه ی کوچک کنار اتاق چشم میبندی و برای تشنج فردا سبک بهتری می آفرینی.
هدفون را چوب پنبه گون تا مرز پرده ی گوشم فرو میکنم و با موسیقی ملو آغاز میکنم؛ صدا مانند تیر آرش تا رود جیحون میتازد و بر پرده ی بی نوای گوشم میکوبد، اما آن زلزله ی ۸ و خورده ریشتری با هیچ تیر و چوب پنبه ای سرکوب و قطع نمیشود. چشمهای خونین و رگهای باد کرده و کلاج و ترمزهای بی جا و سراسیمه شدن من که در میان بانگ بلند عاشورایی سبک عوض میکنم: ملو، کلاسیک، دیس لاو، شاد، هیپ هاپ و رپ! اما سبکها همچون ماسه نگاری در میان نگارهایی که خود می آفرینند گیج و مبهم در میان شکستن انسجامشان میگریزند. ناچار از سبکها فاصله میگیرم و سعی میکنم چشم به آسمان شب بدوزم اما تازیانه ها و رعشه ی برق زمینی ها حواسم را پرت میکنند و گاها با مغز مریضم به در خیره میشوم اما نگاهم که به سبقت بی رحمانه ی ماشینها می افتد بر جایم میخکوب میشوم و فقط صحنه ی له شدنم در آنجا را در ذهنم می آفرینم، استشمام بوی دود و روند نزولی تشنج و توقف هماهنگ همه و صدایی که طبق معمول میگوید امشب نیز زیر سایه ی خانه ات پناه میگیری و چسبیده به شومینه ی کوچک کنار اتاق چشم میبندی و برای تشنج فردا سبک بهتری می آفرینی.