ذهن و احوالات آن در افغانستان
اصلا بحث تفکر در افغانستان را چگونه و از کجا می شود شروع کرد؟ ممکن است راه ها و روش ها ی مختلفی برا ی یک چنین آغازی وجود داشته باشد اما من می خواهم از یک بحث بسیار عیان و آشکار به این سو راهی شوم، از ذهن. چیزی که نزد اکثر ما افغانها مشاهده می شود یک نوع آسیب دیدگی فکری و ذهنی است. در اینجا خواستم به این مساله فکر کنم و آن را تحت عنوان ذهن منفعل با شما در میان گذارم. می خواهم بگویم ذهن ما یک ذهن Passive است یعنی ذهنی فعال نیست، به این معنی که سخن را می گیریم و باز پس می دهیم و کمتر در ذهن خود روی آن کار می کنیم بنابراین قدرت انتقادی هم نمی توانیم داشته باشیم. و چون توان انتقادی نداریم پس توان فهم هم نداریم و چون نمی توانیم بفهمیم پس باهم گفتگو هم نمی توانیم و چون باهم گفتگو نمی توانیم پس بی اتفاق و متفرق هستیم. یعنی بی هویت هستیم. هویت فکری نداریم.
در اینجا می خواهم منظورم را از ذهن passive بیشتر روشن کنم.
ذهن passive در مقابل ذهن فعال یا ذهن aktive قرار می گیرد. ذهن passive همانی است که تحت سلطه ی چندین امر بیرونی قرار دارد. نخستین اینها قرار گرفتن زیر سلطه کسان است. کسان یا همان دس من das Man در فلسفه هایدگر که معمولا ما از آن با عناوینی مانند "حرف مردم"، "افکار عمومی"، "جامعه" و یا "محیط روزمره" یاد می کنیم. در اینجا تمام ذهن ها را یک وضع نا معلوم کنترل می کند و هیچ کس قدرت رخنه وارد کردن و رازگشایی از آن را ندارد. در اینجا هر فردی یک نقشی دارد اما هیچ کس توان مخالفت و اعتراض به این وضع را ندارد. اعتراض به تعیینات این وضع برابر است با دیوانه معرفی کردن فرد معترض. این نخستین و آشکارترین لایه ای است که بر روی ذهن سایه افکنده و مانع فعالیت آن می شود. این لایه اما گسترده بوده اما عمیق و زخیم نیست، یعنی عوام و اکثریت را در افغانستان کنترل می کند. کسانی را که زیرا سلطه این سطح قرار دارند به "کسان" مسما می کنیم.
دومین امر سلطه گر که ذهن را در افغانستان منفعل می کند شامل حال گروه خاصی میشود، این گروه زیر دو لایه از سلسه قرار دارند. زیر لایه کسان و زیر لایه افراد. در این لایه بیشتر کسانی هستند که اهل مطالعه و کتاب خواندن هستند. آنها کتاب می خوانند تا نزد جامعه کسان مقبولیت کسب کنند. یعنی از یک طرف زیر سلطه کسان است و از طرف دیگر زیر سلطه نویسندگان کتابها، افراد صاحب نظر و زیر سلطه اندیشه ها و تیوری ها. اینها بجای ذهن فعال حافظه بزرگ دارند. طوریکه حافظه آنها پر از نظریه و تیوری و شعر و مثال است. آنها همان نظریاتی را از حافظه شان استفاده می کنند که مخاطب عوام یا همان کسان می پسندد. پس اینها بیشتر در فضای عمومی و رسانه ها و مراسمات مردمی حضور دارند.
لایه ی دیگر سلطه بر ذهن افراد عمیق تر است. لایه ای که سه سطح دارد یعنی از دو لایه قبلی سه مرتبه عمیق تر و سخیم تر است. یعنی روی این لایه دو لایه قبلی پوشانده است. این لایه زخیم و عمیق قوم است. رابطه قوم و کسان یک رابطه خاص و عام است. یعنی کسان عام و قوم خاص است. پس همه کسان هستند و ولی همه یک قوم نیستند. هرکس دارای قومی است. نبرد اقوام اما کسان را بال و پر داده و زخیم تر می کند. یعنی هرچه اقوام بیشتر به دنبال هویت خود باشند کسان بیشتر سلطه گر می شود. رابطه قوم و افراد(اندیشمندان و متفکرین خارج از افغانستان) یک رابطه دو طرفه است. طوریکه هرچه کسان بیشتر سلطه گر شود، نظریات دانشمندان بیشتری برای جلب توجه کسان وارد افغانستان می شود و در مقابل هرچه کسان سلطه گرتر شود افراد بیشتری به قهرمان سازی روی می آورند. قهرمانان اگرچه اصل و اساس افغانی دارند اما منشا فکر و نظر آنها از جای دیگری است. این نظریات می توانند علمی، سیاسی و مذهبی باشند.
اصلا بحث تفکر در افغانستان را چگونه و از کجا می شود شروع کرد؟ ممکن است راه ها و روش ها ی مختلفی برا ی یک چنین آغازی وجود داشته باشد اما من می خواهم از یک بحث بسیار عیان و آشکار به این سو راهی شوم، از ذهن. چیزی که نزد اکثر ما افغانها مشاهده می شود یک نوع آسیب دیدگی فکری و ذهنی است. در اینجا خواستم به این مساله فکر کنم و آن را تحت عنوان ذهن منفعل با شما در میان گذارم. می خواهم بگویم ذهن ما یک ذهن Passive است یعنی ذهنی فعال نیست، به این معنی که سخن را می گیریم و باز پس می دهیم و کمتر در ذهن خود روی آن کار می کنیم بنابراین قدرت انتقادی هم نمی توانیم داشته باشیم. و چون توان انتقادی نداریم پس توان فهم هم نداریم و چون نمی توانیم بفهمیم پس باهم گفتگو هم نمی توانیم و چون باهم گفتگو نمی توانیم پس بی اتفاق و متفرق هستیم. یعنی بی هویت هستیم. هویت فکری نداریم.
در اینجا می خواهم منظورم را از ذهن passive بیشتر روشن کنم.
ذهن passive در مقابل ذهن فعال یا ذهن aktive قرار می گیرد. ذهن passive همانی است که تحت سلطه ی چندین امر بیرونی قرار دارد. نخستین اینها قرار گرفتن زیر سلطه کسان است. کسان یا همان دس من das Man در فلسفه هایدگر که معمولا ما از آن با عناوینی مانند "حرف مردم"، "افکار عمومی"، "جامعه" و یا "محیط روزمره" یاد می کنیم. در اینجا تمام ذهن ها را یک وضع نا معلوم کنترل می کند و هیچ کس قدرت رخنه وارد کردن و رازگشایی از آن را ندارد. در اینجا هر فردی یک نقشی دارد اما هیچ کس توان مخالفت و اعتراض به این وضع را ندارد. اعتراض به تعیینات این وضع برابر است با دیوانه معرفی کردن فرد معترض. این نخستین و آشکارترین لایه ای است که بر روی ذهن سایه افکنده و مانع فعالیت آن می شود. این لایه اما گسترده بوده اما عمیق و زخیم نیست، یعنی عوام و اکثریت را در افغانستان کنترل می کند. کسانی را که زیرا سلطه این سطح قرار دارند به "کسان" مسما می کنیم.
دومین امر سلطه گر که ذهن را در افغانستان منفعل می کند شامل حال گروه خاصی میشود، این گروه زیر دو لایه از سلسه قرار دارند. زیر لایه کسان و زیر لایه افراد. در این لایه بیشتر کسانی هستند که اهل مطالعه و کتاب خواندن هستند. آنها کتاب می خوانند تا نزد جامعه کسان مقبولیت کسب کنند. یعنی از یک طرف زیر سلطه کسان است و از طرف دیگر زیر سلطه نویسندگان کتابها، افراد صاحب نظر و زیر سلطه اندیشه ها و تیوری ها. اینها بجای ذهن فعال حافظه بزرگ دارند. طوریکه حافظه آنها پر از نظریه و تیوری و شعر و مثال است. آنها همان نظریاتی را از حافظه شان استفاده می کنند که مخاطب عوام یا همان کسان می پسندد. پس اینها بیشتر در فضای عمومی و رسانه ها و مراسمات مردمی حضور دارند.
لایه ی دیگر سلطه بر ذهن افراد عمیق تر است. لایه ای که سه سطح دارد یعنی از دو لایه قبلی سه مرتبه عمیق تر و سخیم تر است. یعنی روی این لایه دو لایه قبلی پوشانده است. این لایه زخیم و عمیق قوم است. رابطه قوم و کسان یک رابطه خاص و عام است. یعنی کسان عام و قوم خاص است. پس همه کسان هستند و ولی همه یک قوم نیستند. هرکس دارای قومی است. نبرد اقوام اما کسان را بال و پر داده و زخیم تر می کند. یعنی هرچه اقوام بیشتر به دنبال هویت خود باشند کسان بیشتر سلطه گر می شود. رابطه قوم و افراد(اندیشمندان و متفکرین خارج از افغانستان) یک رابطه دو طرفه است. طوریکه هرچه کسان بیشتر سلطه گر شود، نظریات دانشمندان بیشتری برای جلب توجه کسان وارد افغانستان می شود و در مقابل هرچه کسان سلطه گرتر شود افراد بیشتری به قهرمان سازی روی می آورند. قهرمانان اگرچه اصل و اساس افغانی دارند اما منشا فکر و نظر آنها از جای دیگری است. این نظریات می توانند علمی، سیاسی و مذهبی باشند.