رامین:هنوز از دستم ناراحتی؟😶
علی:واسه چی؟
رامین:اون سیلیه
علی:تموم شد رفت بیخیال
رامین:نگو بیخیال بگو ناراحت نیستی😑
علی:چه گیری دادی فراموشش کن
رامین:پس ناراحتی(صورتش را جلو می آورد) بیا بزن
علی:عه این کارا چیه رامین ول کن
رامین:نزنی خودم میزنم
علی:من نمیزنمت تو هم خودتو نمیزنی
رامین:(خود زنی)دیدی میزنم.
علی:عه نکن زشته این کارا
رامین:باید منو بزنی(خودزنی با بغض)😭
علی:چرا گریه می کنی🙁
رامین:من دست روت بلند کردم قلبم درد می کنه از اون موقع باید منو بزنی😭
علی:نکن دیوونه نزن خودتو
رامین:(با داد) نه ببین هنوز هم ازم ناراحتی داری تظاهر می کنی منو بخشیدی
علی:(سیلی میزند)راضی شدی؟😕😓
رامین:الان بخشیدی؟😶
علی:بخاطر این سیلی نبخشیدمت
رامین:اصلا من میرم😞☹😢😭
علی:کجا؟
رامین....
یوح یوح زرنگی؟
بقیه شو بیا تو چنلمون بخون
اگه بازم از این داستان کوتاها میخوای #علی_رام سرچ کن😘
https://t.me/joinchat/AAAAAE7SojygPSlq2q8d1A