در سال هایی بسیار دور ...
آنقدر دور که هیچکس توان شمارش آن را حتی به کمک اعداد نخواهد داشت ...
یونیت (Unit) خدای تنهایی بر دو جهان حکم می راند ...
تنهایی حتی برای یگانه خدای دنیا سخت گران بود ...
یونیت دلش همدمی میخواست تا او را بستاید ...
کسی که تنهایی هایش را خاتمه بخشد ...
او خدا بود ...
تصمیم گرفت آنچه را که می خواهد خلق کند ...
و برای این کار باید از داشته هایش می گذشت ...
یونیت تصمیم خود را گرفت ...
تک تک اعضای بدنش را فدا کرد تا چیزی را خلق کند که به تنهایی هایش خاتمه دهد ...
چهار نژاد ...
چهار گونه ی خاص ...
ساکنانی برای جهان دوم ...
تک تک به اراده ی خدای تنهایی خلق شدند ...
اولین نژاد الف نام گرفت ...
موجودی بی نظیر و زیبا ...
مخلوقی با گیسوانی ماه فام و چشمانی یه ژرفنای اقیانوس ...
دومین نژاد آنجل نام گرفت ...
با جسمی از جنس نور و پاکی ...
نژادی که با دوبال سفید چون ابر بر فراز آسمان پرواز می کردند ...
سومین نژاد ومپایر نام گرفت ...
موجودی حریص با قبلی آکنده از درد ...
دارای احساسی سرد چون مردگان ...
و چشمانی سرخ که همیشه تشنه ی خون اند ...
آخرین نژاد آجین نام گرفت ...
زیبا و شکننده ...
چشمانی چون الماس روشن ...
و بدنی حیوان گونه ...
اما مخلوق خالق را فراموش کرد و یونیت همچنان خدای تنهایی بود ...
یونیت بازم هم اراده کرد خلق کند ...
اما اینبار مخلوقی که قدردان او باشد ...
او جهان اول را برای مخلوق جدیدش محیا کرد ...
دنیایی زیبا و سرشار از نعمت های گوناگون ...
و این بار انسان را خلق کرد ...
مخلوقی هوشمند ...
مخلوقی که می تواند هر طور بخواهد باشد ...
مخلوقی که احساساتی ناخالص دارد ...
مخلوقی متمدن و پیشرفته ...
یونیت دیگر تنها نبود ...
او از خالق جدیدش به خود می بالید ...
اما همه چیز همیشه یکنواخت نخواهد بود ...
مخلوقات هوشمند یونیت راهی یافتند که وارد جهان دوم شوند ...
دروازه ای ساختند به نام میسیتا ...
هنگانی که سایر نژاد ها از وجود چنین دروازه ای با خبر شدند جنگی بس بزرگ شکل گرفت ...
دو جهان غرق در خون رو به نابودی می رفت ...
یونیت نمی خواست مخلوقاتش نابود شوند ...
او جهان های نابود شده را دفن کرد و بر روی آنها جهانی نو بنا ساخت ...
جهانی با نام گلامور ...
مکانی برای زیستن هر پنج نژاد ...
@Glamour_World