ميدوئيد ،ميچرخيد،ميرقصيد ،ميرقصيد ،ميرقصيد
تمام روز رو ميرقصيد ميگفت كه فكر نميكنه اما ميكرد.
من حس ميكردم كه داره تو اين فكرها اتيش ميگيره
دستمو دراز كردم تا كمكش كنم اما نميخواد...
ميخنديد
بلند و ترسناك
بازم ميرقصيد
صداي خندهاش داره تو مغذم اكو ميشه..
خفشو خفشو خفشو!
با توام!
چرا حرفامو تكرار ميكني
-به من نگا نكن
بي اختيار دستمو مشت كردم و زدم بهش
به دستم نگا كردم كه خون ازش ميچكيد سرمو سوق دادمو به اون نگا كردم ...
تو تيكه هاي شكسته ي ايينه بيشتر خورد شدنش رو ميديدم!
•یگانه عزیزی
تمام روز رو ميرقصيد ميگفت كه فكر نميكنه اما ميكرد.
من حس ميكردم كه داره تو اين فكرها اتيش ميگيره
دستمو دراز كردم تا كمكش كنم اما نميخواد...
ميخنديد
بلند و ترسناك
بازم ميرقصيد
صداي خندهاش داره تو مغذم اكو ميشه..
خفشو خفشو خفشو!
با توام!
چرا حرفامو تكرار ميكني
-به من نگا نكن
بي اختيار دستمو مشت كردم و زدم بهش
به دستم نگا كردم كه خون ازش ميچكيد سرمو سوق دادمو به اون نگا كردم ...
تو تيكه هاي شكسته ي ايينه بيشتر خورد شدنش رو ميديدم!
•یگانه عزیزی