″لرزش چشمات به من میگفت تا از من حرف بزنم ...
از من میخواست تا بهت بگم چطور ثانیه هارو به یادت نفس میکشم ...
میخواست تا بگم چطور قلب من درگیر رنگ صدات شده بود ،
میخواست تا بگم چطور میون هزارتوی چشمات سرگردونم.
شاهزاده، بزار تنها این حرف ها برای تهیونگ باقی بمونند و توی این دفترچه خاک بخورند...
اما اگه روزی بود و منی نبود، میون این کاغذ ها بگرد، توی هر خط یه دوستت دارم به جا گذاشتم..″
از من میخواست تا بهت بگم چطور ثانیه هارو به یادت نفس میکشم ...
میخواست تا بگم چطور قلب من درگیر رنگ صدات شده بود ،
میخواست تا بگم چطور میون هزارتوی چشمات سرگردونم.
شاهزاده، بزار تنها این حرف ها برای تهیونگ باقی بمونند و توی این دفترچه خاک بخورند...
اما اگه روزی بود و منی نبود، میون این کاغذ ها بگرد، توی هر خط یه دوستت دارم به جا گذاشتم..″