بعدازگذشتمدتها،هنوزهممالکِقلبتمنم!واینبارنهتنهاقلبتبلکهمالکِتمامِوجودتمنم.
اینروازبوسههاییکهپیدرپیبرلبهاتمیزدم،
ازآغوشهایبیپایان،ازچفتشدنانگشتهات
لابهلایانگشتهام،ازپیچدنخندههاتتوی
خونه،ازمیلتبرایکشیدنسیگاریکهبرلبهای
منخورده،ازبیقراریهاتبرایلحظهایصحبتبامن..
ازبیوقفهدوستتدارمگفتنتهاتبپرس.بپرس
تاکلماتهمسرخمکننجلویعشقیکهبهمداری
پریزاد!