نهایت سختگی...
با ارزو های دور!
با قلب هایی که بدون وجود ساکنانشان میمیرند.
با روحی که چشم هایش دنبال نور کوچکی میگردند؛ تا اسم امید بر آن بگذارند.
با مغزی که به دنبال خاموشیست، به دنبال ارامش...
ما از زندگی چه چیز میخواستیم!؟
با ارزو های دور!
با قلب هایی که بدون وجود ساکنانشان میمیرند.
با روحی که چشم هایش دنبال نور کوچکی میگردند؛ تا اسم امید بر آن بگذارند.
با مغزی که به دنبال خاموشیست، به دنبال ارامش...
ما از زندگی چه چیز میخواستیم!؟